اين دفعه ناپرهيزي ميكنم دوتا تقديم ميكنم تا اصفهاني ها ياد بگيرند
آقا اجازه ! اين دو سه خط را خودت بخوان
قبل از هجوم سرزنش و حرف ديگران
آقا اجازه ! پشت به من كرده قلبتان
بار ديگر نمي دهد به دلم روي خوش نشان
قصدم گلايه نيست ، اجازه ! نه به خدا
اصلا به اين نوشته بگوييد داستان
من خسته ام از آتش و از خاك ، از زمين
از احتمال فاجعه ، از آخرالزمان
آقا اجازه ! سنگ شدم مانده در كوير
باران بيار و باز بباران از آسمان
اهل بهشت يا كه جهنم ؟ خودت بگو
آقا اجازه ! ما نه در اين و نه در آن
يك پاي در جهنم و يك پاي در بهشت
يا زير دستهاي نجيب تو در امان
.................... آقا اجازه
...........................................
باشد ! صبور مي شوم امّا تو لااقل
....... دستي براي من بده از دورها تكان...
دوست دار شما
ژوليده اي كه خسته شده در فراغ يار