سلام اينم به افتخارت آقا سيد
وقتش رسيده حال و هوايم عوض شود
با سار ِ پشت پنجره جايم عوض شود
هي کار دست من بدهد چشم هاي تو
هي توبه بشکنم و خدايم عوض شود
با بيت هاي سر زده از سمت ِ ناگهان
حس مي کنم که قافيه هايم عوض شود
جاي تمام گريه ، غزل هاي ناگــــــزير
با قاه قاه ِ خنده ي بي غم عوض شود
سهراب ِ شعرهاي من از دست مي رود
حتي اگر عقيده ي رستم عوض شود
قدري کلافه ام و هوس کرده ام که باز
در بيت هاي بعد ، رديفم عوض شود
حـوّاي جا گرفته در اين فکر رنج ِ تلخ
انگــار هيچ وقـت به آدم نـمي رسد
تن داده ام به اين که بسوزم در آتشت
حالا بهشت هم به جهنم نمي رسد
با اين رديف و قافيه بهتر نمي شوم !
وقتش رسيده حال و هوايم عوض شود