سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا -


درباره نویسنده
خدا -
h.m
من موجودی هستم که بارها و بارها از خدا علت خلقتم را پرسیده ام و خدا هر بار دلیلی را برایم آورد. حال می دانم که خیلی مهم هستم.برا همین به خودم اجازه می دهم که بنویسم و از دیگران هم می خواهم که بخوانند... هر چه باشم هستم.
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
محرم
درد واره
افتتاحیه
نوروز
دل تنگی ها
امان از نوشابه
حاشیه ومتن سفر کربلا ونجف
از این ور از اون ور
بهمن 1385
مرداد 1386
مهر 86
خرداد 87
اسفند 86
بهمن 86
مرداد 86
خرداد 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
پدر
فروردین 88
شهریور 88
فروردین 89


لینکهای روزانه
برترین مطالب مذهبی تبیان [5]
برترین مطالب مذهبی تبیان [1]
برترین مطالب مذهبی تبیان
چرا ذرت پف می کند؟ [5]
12 مجسمه اریگامی باورنکردنی!! [8]
ویندوز خود را قانونی کنید!!! [3]
ویژه نامه جهاداقتصادی [2]
مجسمه های شنی [7]
وسایل پیامبر [7]
داستان هایی از امام رضا [7]
روزنامه های ایران [2]
[آرشیو(11)]


لینک دوستان

نفسانیت من
سایت حاج آقا جاودان
حاج حمید
نور ونار
از دوشنبه تا جمعه
پرسه در خیال
بچه های قلم
هیات محبین اهل بیت علیهم السلام
یاسین مدیا
راسخون
تبیان
شهید آوینی
هدهد
پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
مجلات همشهری
جمکران
لوح
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
خدا -



آمار بازدید
بازدید کل :204580
بازدید امروز : 10
 RSS 

رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست...

آدم به اماکن مذهبی که می رود در خود می ماند که شرف مکان به مکین هست یا شرف مکین به مکان. مثلا به خاطر وجود خانه خدا سرزمین مکه مقدس هست یا به خاطر این که این مکان مقدس هست خانه خدا هم واقع شده واقعا در نوع خود سوالی است؟؟؟

وقتیکه پا به مسجد الحرام می گذاری یک دفعه یک قلمبه سیاه می بینی که بر خلاف آنچه فکر می کردی خیلی هم بزرگ نیست.

وقتیکه اعمال به جا می آوری به فکر فرو میروی به فکر اینکه خدا اوسکولت کرده. بعد از اعمال با خدا می گویی به کدام نازت به رقصم؟ بزن تا برقصم .فکرش را بکنید جلویت همان آدمی که دماغش را هم با کلاس اضافه بالا می کشید کنار یک آدم سیاه عرقی و هردو لخت عور فقط با دو تا حوله کنار هم می روند و دور یک مکان مربعی می چرخند. یعنی همه بی همه چیز مثل هم،زن و مرد مختلطند، خیلی عجیبه ها مگه نه، باور نکردنی است.اما همه باید شکسته شوند ، جلوی خدا همه باید به هر نازی که آن لحظه خدا کرده برقصند. آخر آنجا همه از این احوالات دورند که آخه خدا چرا و چرا؟ آنجا خداست و بنده. همه قبول دارند که بنده اند  و بنده را چه  به  چرا گفتن که از قدیم گفته اند چرا مال گوسفند است! و بعد حس خوب بنده بودن را می چشی یک لحظه یادت می افتد که حضرت امیر(علیه السلام) میفرمایند: مَثَل امام مَثل کعبه هست و تو به فکر فرو می روی که اینجا دیگر کجاست بعد از چند روز کم کم عادت می کنی؛ به اعمال تکراری به اینکه هر روز دور خانه خدا پیاده روی کنی بدون اینکه احساس خستگی وتکراری بودن داشته باشی کم کم می فهمی که خدا هر لحظه می خواهد که تو دورش به چرخی.



نویسنده : h.m » ساعت 12:21 عصر روز دوشنبه 88 مرداد 12

<      1   2