سفارش تبلیغ
صبا ویژن


مردها و زنها -


درباره نویسنده
مردها و زنها -
h.m
من موجودی هستم که بارها و بارها از خدا علت خلقتم را پرسیده ام و خدا هر بار دلیلی را برایم آورد. حال می دانم که خیلی مهم هستم.برا همین به خودم اجازه می دهم که بنویسم و از دیگران هم می خواهم که بخوانند... هر چه باشم هستم.
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
محرم
درد واره
افتتاحیه
نوروز
دل تنگی ها
امان از نوشابه
حاشیه ومتن سفر کربلا ونجف
از این ور از اون ور
بهمن 1385
مرداد 1386
مهر 86
خرداد 87
اسفند 86
بهمن 86
مرداد 86
خرداد 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
پدر
فروردین 88
شهریور 88
فروردین 89


لینکهای روزانه
برترین مطالب مذهبی تبیان [5]
برترین مطالب مذهبی تبیان [1]
برترین مطالب مذهبی تبیان
چرا ذرت پف می کند؟ [5]
12 مجسمه اریگامی باورنکردنی!! [8]
ویندوز خود را قانونی کنید!!! [3]
ویژه نامه جهاداقتصادی [2]
مجسمه های شنی [7]
وسایل پیامبر [7]
داستان هایی از امام رضا [7]
روزنامه های ایران [2]
[آرشیو(11)]


لینک دوستان

نفسانیت من
سایت حاج آقا جاودان
حاج حمید
نور ونار
از دوشنبه تا جمعه
پرسه در خیال
بچه های قلم
هیات محبین اهل بیت علیهم السلام
یاسین مدیا
راسخون
تبیان
شهید آوینی
هدهد
پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
مجلات همشهری
جمکران
لوح
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
مردها و زنها -



آمار بازدید
بازدید کل :204753
بازدید امروز : 6
 RSS 


 این شعر چون خیلی باحال بود و خیلی گوشش دادم حیفم آمد شما هم نبینید اما شنیدنش یه چیز دیگس...

ای جماعت چطوره
حالاتتون

قربون اون فهم و
کمالاتتون

گردنتون پیش کسی
خم نشه

از سر بنده سایتون
کم نشه

راز و نیاز زندگی
تون ، درست

حساب کتاب زندگی
تون درست

بازیه هوا دلم
گرفته امروز

جون شما دلم گرفته
امروز

راست و حسینی ش
نمی دونم چرا

بینی و بینیش نمی
دونم چرا

فرقی نداره دیگه
شهر و روستا

حال نمیدن مثل
قدیما دوستا

شاپرکا به نیش
مجهز شدن

غریب گزا هم آشنا گز
شدن

شعرم اگه سست و
شکسته بسته است

سرزنشم نکن ، دلم
شکسته بسته است

آدم دل شکسته بهش
حرج نیست

شعر شکسته بسته
بهش حرج نیست

تا که بیفته
دندونای شیری

روی سرت میشینه
برف پیری

کمیسون مرگ می شه
تشکیل

درو میشن بزرگ
ترای فامیل

یه دفعه هم کلاسیا
پیر می شن

هم بازیا پیرو
زمین گیر می شن

رمق نمونده تا
بریم صبح زود

پیاده تا امام
زاده داوود

گذشت دوره ای که
ما یکی بود

خدا و عشق آدما
یکی بود

تو کوچه های غربی
صناعت

عشق و گرفتن از
شما، جماعت

درسته دیگه توی
شهر ما نیست

دلی که مثل کاروان
سرا نیست

یه چیز می گم
ایشالا دل خور نشین

قربون اون دلای تک
سرنشین

شهر بدون مرد شهر
درده

قربون شکل ماه هر
چی مرده

مردای ده ، مردای
کاه و گندم

مردای ده مردای
خوان هشتم

مردای پشت کوه،
مثل خورشید

تو دلشون هزار جام
جمشید

کیسه چیق ها به پر
شالشون

لشکر بچه ها به
دنبال شون

بیل و کلنگ شون
همیشه برّاق

قلیون شون به راه
، دماغ شون چاق

صبح سحر پا می شن
از رختخواب

یکسره رو پان تا
غروب آفتاب

چارتای رستمن به
قد و قامت

هیکل شون توپ ، تن
شون سلامت

غبار اگر نشسته رو
کلاشون

نبوده غیر گرده ی
گلاشون

کلام شون دعا ،
دعاشون روا

سلام و نون وعشق
شون بی ریا

مردای ناز دار ،
همه اهل شهرن

با خودشون هم این
قبیله قهرن

مردای اخم و طعنه
بی دلیل

مردای سر شکسته زن
ذلیل

مردای دکترای حل
جدول

مردای نق نقوی لوس
تنبل

لعنت و نفرین می
کنن به جاده

اگر برن چار تا
قدم پیاده

مردای خواب تو
ساعت اداری

تازه دو ساعتم
اضافه کاری

توی رگاشون می کشه
تنوره

تری گلیسیرید و
قند و اوره

انگار آتیش گرفته
ترمه هاشون

همیشه تو همه
سگرمه هاشون

به زیر دست ، ترشی
و عبوسی

به منشی اداره
چاپلوسی

برای جستن از مظان
شک ها

دایره المعارف کلک
ها

پیش هم ازعاطفه دم
میزنن

پشت سر اما واسه
هم میزنن

این جا فقط مهم،
مقام و پسته
!

مردای شهری کارشون
درسته
!

مشدی حسن چای و
سماورت کو؟

سینی با قالی و
گلپرت کو؟

ای به فدای ریخت و
شکل و تیپت

بوی چپق نمی ده
عطر پیپت

مشدی حسن قربون
میز فایلت

قربون زنگ گوشی
موبایلت

اون که دهاتی و
نجیبه مشدی
!

میون شهریا غریبه
مشدی
!

قدیم ترا قاتله هم
صفت داشت

دزد سر گردنه
معرفت داشت

اون زمونا که نقل
تربیت بود

آدم کشی یه جور
معصیت بود

معنی نداره توی
عصر سی دی

بزرگ و کوچیکی و
ریش سفیدی

تقی به فکر رونق
نقی نیست

کسی به فکر نفع ما
بقی نیست

مقاله ها پشت هم
اندازیه

جناح و باند و حزب
و خط بازیه

بس که به هر طرف ستادمون
رفت

صراط مستقیم
یادمون رفت

ارزش مون به طول و
عرض میزه

چقدر میز و صندلی
عزیزه

تموم فکر و ذکرمون
همینه

که هیشکی پشت
میزمون نشینه

اونا که مرد و زن
دعا گوشون بود

میز ریاست سر
زانوشون بود

بیا بشین که میز
اگه وفا داشت

وفا به صاحبان قبل
ما داشت

قدیم که نرخ ها به
طالبش بود

ارزش صندلی به
صاحبش بود

فقیه اگر بالای
منبر می شست

جوون سه چار پله
پایین تر می شست

معنی شأن و رتبه
یادشون بود

حرمت مردم به
سوادشون بود

روی لبت خوبه تبسم
باشه

دفتر کارت دل مردم
باشه

مردا بدون میز هم
عزیزن

رفوزه ها همیشه
پشت میزن

خلاصه قصه اون قدر
درامه

که ایدز ، پیش
دردمون زکامه

فتنه و دعوا سر
نونه مشدی

دوره آخر الزمونه
مشدی

جسارتاً شعرم اگه
غمین بود

به قول خواجه
خاطرم حزین بود

دعا کنید که
حالمون خوب بشه

تا شعرمون یه ریزه مرغوب بشه

نویسنده : h.m » ساعت 2:13 عصر روز پنج شنبه 86 بهمن 11