سفارش تبلیغ
صبا ویژن


عشق پدری -


درباره نویسنده
عشق پدری -
h.m
من موجودی هستم که بارها و بارها از خدا علت خلقتم را پرسیده ام و خدا هر بار دلیلی را برایم آورد. حال می دانم که خیلی مهم هستم.برا همین به خودم اجازه می دهم که بنویسم و از دیگران هم می خواهم که بخوانند... هر چه باشم هستم.
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
محرم
درد واره
افتتاحیه
نوروز
دل تنگی ها
امان از نوشابه
حاشیه ومتن سفر کربلا ونجف
از این ور از اون ور
بهمن 1385
مرداد 1386
مهر 86
خرداد 87
اسفند 86
بهمن 86
مرداد 86
خرداد 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
پدر
فروردین 88
شهریور 88
فروردین 89


لینکهای روزانه
برترین مطالب مذهبی تبیان [5]
برترین مطالب مذهبی تبیان [1]
برترین مطالب مذهبی تبیان
چرا ذرت پف می کند؟ [5]
12 مجسمه اریگامی باورنکردنی!! [8]
ویندوز خود را قانونی کنید!!! [3]
ویژه نامه جهاداقتصادی [2]
مجسمه های شنی [7]
وسایل پیامبر [7]
داستان هایی از امام رضا [7]
روزنامه های ایران [2]
[آرشیو(11)]


لینک دوستان

نفسانیت من
سایت حاج آقا جاودان
حاج حمید
نور ونار
از دوشنبه تا جمعه
پرسه در خیال
بچه های قلم
هیات محبین اهل بیت علیهم السلام
یاسین مدیا
راسخون
تبیان
شهید آوینی
هدهد
پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
مجلات همشهری
جمکران
لوح
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
عشق پدری -



آمار بازدید
بازدید کل :204696
بازدید امروز : 9
 RSS 

 

ساعت ها بود که باهم دعوا می کردیم ولی دریغ از این که یک لحظه یکیشان از خر شیطان بیاید پایین... یکی می گفت نخیر آقا شتر را من دیروز خریدم از زیر گذر شتر فروشان مرکز شهر مال خود ماست اما دیگری انگار این حرف ها را از گوشش در داده است می گفت که نخیر این شتر ارث پدرم است سال ها پیش آن خدا بیامرز آن را برای من به ارث گذاشته است.

روزها گذشت تا اینکه بالاخره یکیشان آمد و گفت من چیزی به خاطرم رسید شتر من در دل خود سیاهی داشت که ماه ها پیش بر دلش نشسته است شتر را ذبح کنید اگر این چنین نبود تمام هزینه اش را می پردازم و اگر من راست می گفتم او باید ضرر من را جبران کند. راه حلش مقبول طرف مقابل هم افتاد.

جگر شتر را که در آوردند دیدند راست می گفته درونش سوراخی هست که نشان می دهد کهنه است . غائله به اتمام رسید اما سوالی  در ذهن من نشسته بود که آخر او از کجا می دانست که جگر شتر این چنین پاره پاره است. گفت ماه ها پیش این شتر که بچه ای داشت  دوساله مجبور شدم که جلوی چشمانش فرزندش را گردن بزنم و می دانستم که هیچ پدری طاقت نمی آورد قتل فرزندش را جز آن که جگرش چنین شرحه شرحه خواهد شد. ناگاه در چشمانم اشکی حلقه زد.

 خدا به دادپدری برسد که بهترین فرزند عالمیان را جلو یش قطعه قطعه کردند

السلام علیک یا علی بن الحسین (علیهما السلام)

نویسنده : h.m » ساعت 8:31 عصر روز جمعه 85 بهمن 13