گفت:یکی خوابیده بود بالا سرش بشکن زدند، پرید بالا. دیگری خود را به خوابی زده بود کنارش نارنجک ترکاندند بیدار نشد چون اصلا خواب نبود!
در جامعه غربی انگار با خیلی از این نوع آدم ها مواجهیم امری که این روزها مثل خیلی امور دیگر مثل خوره پزش برخی را پر مشغله کرده است.
روزی معلممان سر کلاس گفت: اینجا اگر یک کس بیفتد روی زمین اینقدر آدم میاد دورش که اگه دوباره بهوش بیاد از ترس جمعیت، دوباره غش می کند اما اون لنگ دنیا من دیدم آدم رو زمین....
از این حرف های سرد که بگذریم باید گفت: طرف گفت من ماهواره می بینم اما شب ها که بچه هام خوابند دوست ندارم بچه هام بد تربیت بشوند. دارم گیج می شوم، ما چه آدم های بی رحمی هستیم که گاهی به خودمان، عقلمان، روحمان خیلی بی تفاوتیم تا آن جا که خودمان قاتلش می شویم. عقل و روحی که حاضریم هر هزینه ای بکنیم که زایل نشود و روحی که افسرده یا بیمار نشود... به قول دوستی، بعد که دیگر نمی توانست حریف جواب های غیر منطقی من بشود می گفت تو خوبی.
ما خوبیم!!!