می گویند که روزگاری در دهی مردمانش چنان پاک و پاکدامن بودند، که هر چه دشمنان آن موقع می خواستند در پیران وجوانان نفوذ کنند نمی توانستند خلاصه کلی اتاق فکر تشکیل می دهند که چه کنند و چه نکنند که آخر پیری با ریش های سفید پیشنهاد می دهد که در روز جمعه مردمان که به نماز جمعه می آیند همه با خود تخم مرغی بیاورند و در ورود به مصلی در سبدی گذاشته و وقتی که نماز تمام شد تخم مرغ ها را به خانه برند ونهار خود را تخم مرغ برگذینند. چنین شدومردم چنین کردند و از فردای آن روز کم کم ماهواره ها به پشت بام ها راه پیدا کرد، پاچه های زنان ودختران ورمالیده شد، سرچ گوگل کلماتش تغییراتی کرد، مردم بداخلاق و بد خواه هم شدند، خلاصه اونی که ما می گیم تهاجم فرهنگی به سرعت اون جا نفوذ کرد چیزی هم نگذشت که استعمار حمله کرد و اون روستا که سالیان سال مستقل و آزاد بود را استعمار کرد، بعدها که نخبگان مذهبی ده به خود اومدند که چه بر سر شان اومده و ما خواب بودیم، کلی جلسه گرفتند فکر کردند تا این که فهمیدند گیر کار از کجا بوده و چنان برسر خود کوبیدند که گویند برخی تا دقایقی از هوش رفتند. آری گیر کار در همان تخم مرغ ها بود که قاتی شده بود و یکی بزرگ و دیگری کوچک با خود برده بود به اصطلاح مال حرام وارد زندگیشان شده بود.
این ماجرا چه واقعی باشد چه نباشد حقیقتی در خود دارد. می دونید چی شد که این به ذهنم خورد از امروز که بنزین گرون شده و به تابع آن همه چیز، انگار همه با هم دشمن شده اند همان راننده تاکسی که تا دیروز با خنده ای ولو به تعارف می گفت قابل ندارد امروز می گوید 75تومان بده و وقتی 100 تومانی می دهی می گوید پول خرد ندارم بقیه بدهم و تو می دانی که دارد. تاکسی مثال است همه جا داردچنین می شود. خدا رحم کند بعدش را که نمی دانم کی می شود که ما به خود بیاییم راستی هیچ گاه یادتان نرود امام حسین(علیه سلام) را همان مسلمانان نماز شب خوان و قرآن خوان کشتند منتها فرقی که با یاران ابا عبدالله داشند این بود که در حرف خود امام می بینیم که (به مضمون) دیگر سخن حق در دل های شما راه ندارد، که شکم هایتان از حرام پر شده.