سفارش تبلیغ
صبا ویژن


حاشیه ومتن سفر کربلا ونجف -


درباره نویسنده
حاشیه ومتن سفر کربلا ونجف -
h.m
من موجودی هستم که بارها و بارها از خدا علت خلقتم را پرسیده ام و خدا هر بار دلیلی را برایم آورد. حال می دانم که خیلی مهم هستم.برا همین به خودم اجازه می دهم که بنویسم و از دیگران هم می خواهم که بخوانند... هر چه باشم هستم.
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
محرم
درد واره
افتتاحیه
نوروز
دل تنگی ها
امان از نوشابه
حاشیه ومتن سفر کربلا ونجف
از این ور از اون ور
بهمن 1385
مرداد 1386
مهر 86
خرداد 87
اسفند 86
بهمن 86
مرداد 86
خرداد 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
پدر
فروردین 88
شهریور 88
فروردین 89


لینکهای روزانه
برترین مطالب مذهبی تبیان [5]
برترین مطالب مذهبی تبیان [1]
برترین مطالب مذهبی تبیان
چرا ذرت پف می کند؟ [5]
12 مجسمه اریگامی باورنکردنی!! [8]
ویندوز خود را قانونی کنید!!! [3]
ویژه نامه جهاداقتصادی [2]
مجسمه های شنی [7]
وسایل پیامبر [7]
داستان هایی از امام رضا [7]
روزنامه های ایران [2]
[آرشیو(11)]


لینک دوستان

نفسانیت من
سایت حاج آقا جاودان
حاج حمید
نور ونار
از دوشنبه تا جمعه
پرسه در خیال
بچه های قلم
هیات محبین اهل بیت علیهم السلام
یاسین مدیا
راسخون
تبیان
شهید آوینی
هدهد
پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
مجلات همشهری
جمکران
لوح
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
حاشیه ومتن سفر کربلا ونجف -



آمار بازدید
بازدید کل :204500
بازدید امروز : 3
 RSS 

تا حالا دیدید در مملکت یک اتفاقی می افتد می گویند همش زیر سراون هاست مثلا کسی را می کشند یا کسی رییس جمهور می شود یا کسی استعفا می دهد می گویند همه ش زیر سر فلانی بلند می شه. یا همین حزب الله لبنان  بعضی ها به شوخی می گویند کپی بهتر از اصل است، و از این حرف ها که کاری ندارم به چیز دیگری ولی می خواهم بگویم همین که رفتم برای بار اول در حرم امام حسین (علیه السلام) در جا احساس کردم که همه اتفاقات در عالم از این جا آب می خوره برا همین بود که توی نوشته قبلی هم گفتم عرش خدا بود واقعا مرکز فرماندهی کل عالم همان جا بود و این را وقتی در هتل به رفیقم می گفتم اون هم تایید می کرد خلاصه کلی سوال بی جواب که درمورد دستگاه امام حسین داشتم را همون جا در جا گرفتم.

باور کنید که ... هیچی بی خیال.



نویسنده : h.m » ساعت 9:0 عصر روز پنج شنبه 86 تیر 7


در حرم حضرت عباس (علیه السلام) بودم دیدم برای حضرت مهمان آمد مهمانی که فکر می کنم حضرت را خیلی شاد کرد می دانید مهمان ها که بودند چند جانباز یکی یه دست وپا معکوس نداشت یکی دو تا چشم نداشت هر کدوم یه جوری بودند واین ظاهر قضیه بود که خدا داند آیا شمیایی، مغز واعصاب یا چیز دیگر هم داشتند یا نه.

 نمی دانم که این ها به خودشان بر حضرت عباس فخر می کردند که مولا ببین ماهم مثل شما شدیم حتی...  یا این که حضرت به آن ها می گفت هنوز جا دارید مثل من شوید من را وقتی کشتند (چنان تکه تکه کردند که)  دیگر امام حسین نمی توانست به خیمه ببرد شما حالا با کمک هر کی آمده اید پیش من صبر کنید حالا حالا جا دارد تا مثل من شوید.

ولی  از این ها گذشته که آن دم آخر که می خواستم وداع کنم آن ها آمدند و واسطه های خوبی شدند.  رفتم نزدیک یکیشان که به ضریح چسبیده بود همونی که دو تا چشم نداشت و ویلچری بود حرف هایی زد که فقط می توانم بگویم من را آب کرد خوش به حالشان  وخوش به حال اربابشان.



نویسنده : h.m » ساعت 7:0 عصر روز پنج شنبه 86 تیر 7


 

توی این دور زمونه انگار کنار عده ای که روز به روز بر پدر سوختگیشان افزوده می شه عده ای هم به این نتیجه رسیده اند که انگار باید صادقانه رفتار کنند چیزی که خیلی سخت است و واقعا سخت است وقتی مجبور باشی از یک پول گنده یا آبرویت بزنی به خاط راسته و بیخیال اون همه توجیه الکی بشوی که حفظ نفس فلان وفلان. پدرت که هیج تمام خانواده های نزدیکت در می آید اما لذت راست بودن توی چنین مضیقه ای را آدمیزاد اگر بچشه دیگر پشیمون آبرو ومال نمی شه خلاصه می گم که کم کم مردمی هستند که در ما ایرانیان که خارجی هایی که ایران آمده اند می گویند شما چه قدر دروغگویید دنبال صداقتند.

در راه سفر کربلا مطلبی خواندم نمی دام حدیث بود یا چیز دیگری مضمونش این بود فرشتگان وقتی انسان خلافی می کند دروغی چیزی از انسان دور می شوند چون یک بوی بدی از انسان خارج میشود که آنها را دور می کند نوشته بود وقتی به کربلا می روید پا برهنه بروید که زمین چنان مقدس است که رایحه خوشی از شما به آسمان می رود و ملائکه دورتان را می گیرند و چیزهای دیگری...

که دربهشت که هبوط کردیم جایتان خالی بود

«رب ادخلنی مدخل صدق واخرجنی مخرج صدق و اجعلنی من لدنک سلطانا نصیرا»یادم نیست در کدوم سوره خواندم



نویسنده : h.m » ساعت 6:0 عصر روز پنج شنبه 86 تیر 7


 

خیلی وقت ها ما ها خیلی مطمین می شویم به طوری که جوری بی ترمز می شویم اون موقع است که اگه یه تنظیم باد نکنی ممکنه چپ کنی یا کم بیاوری...

از وقتی که یک کمی فهمم عوض شد یعنی پنج شش سال پیش از آدم های  ضد حال خوشم می اومد البته نه این که بد حال باشند بلکه ضد حال مثلا همین دو روزه که از کربلا اومدم اینقدر تمجید و تعریف شنیدم که با خود داشتم فکر می کردم که انگار خبری شده در حالی که هر خبری هم اگر بود از آقا بود خلاصه تا اینکه شب رفتم روضه حاج احمد پناهیان سه روز اومده بود اصفهان و شب اخرش بود. چنان حاجی صحبت از نقشه رشد وتوسعه عالم که چند وقتی است آقا با طلبه ها و دانشجوها مطرح کرده اند حرف می زد و بار دوش ما واین که همه ما طبق حدیث امام صادق(علیه السلام) الان جانشین امام زمانیم و برای همه کمبودها باید پاسخ گو باشیم وسر زیر بیندازیم و حرف های دیگر که اینقدر احساس کوچکی وبدی و تنبلی و... کردم که تموم اون بادی که در غبغبم رفته بود خالی شد اما هنوز حرف های حاجی هست و شرم من و این که باید چه کرد راستی تا کی قرار است در این بمانیم که خودمان را اصلاح کنیم .نباید از این موضوع گذر کرد نه گذری که خودمان خراب باشیم نه خودمون را صاف کنیم برسیم به مردم نه مردم محله وشهر وکشور.

 مردم جهان آخر آقا فرمودند در جمع دانشجوهای مشهد پس یعنی وقتشه...



نویسنده : h.m » ساعت 9:0 عصر روز چهارشنبه 86 تیر 6


 

سوغاتی امام حسین تربت

جای خیلی ها خالی بود

   


نویسنده : h.m » ساعت 6:17 عصر روز چهارشنبه 86 تیر 6


وقتی که می خواستیم از کربلا  بیرون بیاییم باهم دو نفری که  بودیم می گفتیم از بهشت بیرونمان کرده اند و اگر ازمن می پرسید به این خاطر است که  گناهی مرتکب شدیم در این چند روزکه هر چند از دید عده ای ترک اولی است ولی  من می گویم گناه کبیره و آن هم این که دیدیم آقایمان را کشته اند به چه وضعی و نمردیم و چه گناهی بزرگتر از این که انسان بعد از امام حسین زنده بماند و ما را از بهشت بیرون رانده اند

 مثل آدم پیامبر خدا شاید باید تا آخر عمرمان بگرییم که حداقل لباسمان بدهند. حال باید بگرییم و بگرییم بلکه راهی بسوی کربلا نشانمان بدهند

حالا هم که امده ام می ترسم یکی از فایل مداحی را بزنم بدجوری دلم می گیرد

 این از حرفهایم که تا نروید و نرفته باشید نمی فهمید چه میگویم

البته بگویم

 



نویسنده : h.m » ساعت 9:0 عصر روز سه شنبه 86 تیر 5


 

این که آدم ترک اولی کرد و او ازبیرون بهشت خارج شد و لباسانش گرفته شد بس ماجرایی است طولانی و مفصل وتک تک ماجرایش سر بحث دارد. می خواهم برایتان بهشت آدم را بگویم که بزرگان سر آن بحث ها کرده اند که آیا کجا بوده

چگونه نگویم که  کربلا بهشت آدم بوده و بهشت هر آدم است که خود به عینه آن را لمس کردم.

وقتی می گویند فلان آقا را دیدی چه قدر نورانی بود یا فلان مسجد چه قدر با صفاست یا این مغازه نور دارد من هیچ نمی فهمم و تنها سر تکان می دهم ولی باهمه خنگی من و نفهمیمم آنقدر زیاد بود (نمی دانم بگویم چه زیاد بود که همه چیز زیاد بود) که من هم فهمیدم کربلا بهشت است و اگر به من بگویند که اگر قرار باشد یک آرزویت را خدا قبول کند می گویم:

کربلا و دیگر هیچ.

تا وقتی به حرم حضرت امیر( علیه السلام) و اباعبدالله (علیه السلام ) نرفته بودم نمی دونستم که چه هست و کجا ولی حالا که رفتم می فهمم وقتی می گویند حرم الله حرم حسین یعنی چه؟ یا وقتی می گویند ایوان نجف عجف صفایی دارد؟ را می فهمم و حتی الان هم که این ها را می نویسم دلم ویلی ویلی می رود.

 براستی عرش خدا یا حرم امام حسین بود و یا راهی بود به سوی عرش وقتی این ها را با دوستی که باهم به آن سرزمین رفته بودیم مطرح می کردم او هم گونه تایید می کرد که انگار حرف دلش را گفته ام. خلاصه حرف زیاد وقلم من عاجز از بیان...........

 



نویسنده : h.m » ساعت 3:21 عصر روز سه شنبه 86 تیر 5


سلام بعد از چند وقت اومده ام البته بعد امتحانات خرداد و سفر به کربلا و نجف. هر چند حرف و سوغاتی واستون زیاد دارم بیشتر از آنچه که فکر کنی ولی حرف هابی دارم نگفتنی اگر سرسر بزنید مهمون تربت می شوید تربت مقدس.پس تا بعد که من جرئت کنم چیزی بنویسم و آزاد تر بیان کنم یاعلی.



نویسنده : h.m » ساعت 3:20 عصر روز سه شنبه 86 تیر 5