سلامی دوباره
بدون مقدمه
(گفتم بدون مقدمه
بعضی وقت ها برخی ها وقتی بلد نیستند برای حرفشان مقدمه چینی وساختاری داشته باشند
می نویسند بدون مقدمه و بدون مقدمه وارد کلام می شوند مثل من که الان چون نمی
دونستم چه جوری شروع کنم می نویسم بدون مقدمه:
تا حالا دیدید که
اگه که کوپن برای فروش در جیبتان باشد و برید میدان شلوغ شهر، کوپن خرها می آیند
سراغتون. انگار که از قیافتون فهمیده اند که می خواهید کوپن بفروشید.
یا مثلا نزدیک میدانی منتظرتاکسی ایستاده اید یک
عده دور همند ومعلوم الحالند که چکاره اند و یکهو جیم می شوند. نگاه که می کنی یه
کسی دارد نزدیک می شود که هر چند پلیس نیست
و قیافه اش در حد یک جوان کاسب است. اما آنها فهمیده اند که طرف برای چی آمده وما همینطور
هی تعجب می کنیم که آخه این بابا که دیگه کاری نمیتونه بکنه.
اما وقتی یکی شون را گرفت می فهمی که خلافکارها
هم؛ روانشناسی خونده اند شاید هم علم غیب دارند چیزی که این روزها در سیما نرخ شاه
عباسی شده.
معلوم است دیگر ا آدم ها با یک قشری که طرف
معامله اند زیاد سر وکار داشته باشند می فهمند چه خبره؟
اون خداحافظی رییس
جمهور برای حج را که یادتونه.
برخی از دوستهای
هم سن وسالم گفتند حاج محمود رفتنیه براش دعا کن.
اما
وقتی به یه کسی که کلی از رفیقاش شهید شده بودنند، گفتم. گف:نه اون حالته را نداره
هنوز.
حرفش را قبول کردم کاری ندارم ولی خیلی برام فکر
مشغولی شد مناسبتش هم که اینجا نوشتم اینه که بالاخره امام زمان فردا عیدی را می دهند
تو سرمون باشه که اون حالته که بعدش آدم می پره را بدهند چه قدر با حاله وحتی اگر
نپریم هم اینجوری زندگی باحال می شه ها.
< language="java"> >