خمیازه کشان دعای فرج خواندن ظهور هیچ کس را نزدیک نمی کند.
می رسی،
فاصله پل می شود،
آینه گل می شود،
پرده را، دست تو از پنجره پس می زند
آفتاب می رسد
پنجره در نور نفس می زند
لحظه ها با تو سفر می کنند
جاده ها در تو گذر می کنند
از پس پس کوچه های دلواپسی
می رسی،
«نام تو، تکیه کلام همه بادهاست»
خیلی تکراری شده این که دایم منتظر نشستیم و آقا نیومد خسته کننده شده، دیگر سخن از جمعه و انتظار بی طراوت شده و کمتر لفظ بازان سراغش می آیند، انگار «انتظار«، نان و آب برای عده ای نمی شود و شاید هم نان و آب بهتری پیدا شده است،
دیگر صبح جمعه اگر بیدار هم نشوم زیاد دلم نمی گیرد گویا خیلی از مدعیانش هم سر فصل های جدید و بدیع را توجیه برای سر رفتن حوصله شان از نیامدن آقا کرده اند سال هاست می گویند
جمله قشنگی بود در نشریه ای دیدم نوشته بود خمیازه کشان دعای فرج خواندن ظهور هیچ کس را نزدیک نمی کند. نکند ما...