استادمون حرف پرملاتی زد. گفت خیلی از ما ها میگوییم خدا لعنت کنه وهابی ها یا ...
حالا اگر یک وهابی خوشگل و خوش تیپ پیدا شد خداییش حاضریم لعنتش کنیم یا حداقل در دل از اعتقادش بدمان بیاید.
فکری کردیم ویکی از بچه ها گفت استاد این چه حرفیه! دخترش را هم می گیریم.
این قضیه خیلی فراتر از یک گفتگوی کلاسی است مساله ایست که در زندگی ما جا افتاده. از لبنان خوشمان می آید چون فکر می کنیم خوشگلندو باحالیه و... حتی به خیلی از ما ها اگر بگویند حاضری شناسنامه لبنانی بگیری زیاد بدمان نمی آید. درحالی که قضیه برعکس است آنها خیلی از مسایلشان از جمله موجودیتشان را از ما یاد گرفته اند آن ها به انیکه تابع ولایت فقیه ما هستند افتخار می کنند. آنها به اینکه کشوری مثل ایران پشتشان هست خوشحالند ،آن وقت چهارتا زرق وبرق چشم خیلی ها را گرفته.
اصلا چرا ما چشم و دلمان فرمانروای وجودمان هست؟
البته زیاد جدی نگیرید می ترسم بگویم عقل ودل با هم باید باشد اون وقت خیلی جا ها توی تحیر بین عقل ودل می مانید خدای نکرده شهید می شوید بابا تون ایتنرنت را تعطیل میکنه که بچه اش را ازش گرفته. اون وقت داداش کوچیکه سرش بی کلاه می مونه
ببخشید حرفم را پس گرفتم توی این دور زمونه بابا کیلویی چند احترام که چی بابامون اصلا ....(خیلی بی ادبی بود ترسیدم بنویسم, خدا بذاره تو کاسه ام. باباست دیگه هرجوری نمیشه درموردش تو وبلاگ هم مطلب نوشت. وقتی حکما اسم بابا می آید آزادی بیان تعطیل.)