زندگی
مجازی
وقتی کلاس اول دبستان بودید را یادتان می آید؟، همه نگرانی ها، نا
آرامی ها، دل شورگی ها ترس از معلم، ولی، مدیر، ناظم، استرس برای حضور کلاس و خیلی
امور دیگر؟ خیلی خنده دار است و البته کمی
مسخره است، نه؟ اول راهنمایی چه طور؟ آیا با خودتان نمی گفتید راهنمایی سخت است و
جدی تر؟ ابتدایی بچه گی بوده؟ دبیرستان چه
طور؟ اصلا دوسال قبلتان را نگاه کنید براتان خنده دار نیست؟ یک ماه گذشته تان چه
طور؟ (البته قبول دارم اندازه اش تفاوت داره)
اما حقیقت این است که کارمان شده از یک سری امور نگران باشیم و غصه ی
یک سری مسایل را می خوریم که بعدا برامان مسخره به نظر می آید. خب الان هم اگر به
زندگی از بالا نگاه کنیم زندگی برامان خیلی ساده می آید. به همین سادگی که الان
نوشتم ونتیجه گرفتم. همان مشکلاتی که حلش را محال می دانیم. این طور نیست؟ خب اگه
این جورشود، آیا خیلی واقع بینانه تر زندگی نخواهیم کرد؟ آیا وقت آن نرسیده است که
دیگر زندگی کنیم. زندگی واقعی نه مجازی؟ این نگاشته را اگر کمی درباره اش فکر کنید
من کفشتان را واکس می زنم، دوبار! و برای تبرک دست به لباستان خواهم کشید.