سفارش تبلیغ
صبا ویژن





درباره نویسنده

h.m
من موجودی هستم که بارها و بارها از خدا علت خلقتم را پرسیده ام و خدا هر بار دلیلی را برایم آورد. حال می دانم که خیلی مهم هستم.برا همین به خودم اجازه می دهم که بنویسم و از دیگران هم می خواهم که بخوانند... هر چه باشم هستم.
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
محرم
درد واره
افتتاحیه
نوروز
دل تنگی ها
امان از نوشابه
حاشیه ومتن سفر کربلا ونجف
از این ور از اون ور
بهمن 1385
مرداد 1386
مهر 86
خرداد 87
اسفند 86
بهمن 86
مرداد 86
خرداد 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
پدر
فروردین 88
شهریور 88
فروردین 89


لینکهای روزانه
برترین مطالب مذهبی تبیان [5]
برترین مطالب مذهبی تبیان [1]
برترین مطالب مذهبی تبیان
چرا ذرت پف می کند؟ [5]
12 مجسمه اریگامی باورنکردنی!! [8]
ویندوز خود را قانونی کنید!!! [3]
ویژه نامه جهاداقتصادی [2]
مجسمه های شنی [7]
وسایل پیامبر [7]
داستان هایی از امام رضا [7]
روزنامه های ایران [2]
[آرشیو(11)]


لینک دوستان

نفسانیت من
سایت حاج آقا جاودان
حاج حمید
نور ونار
از دوشنبه تا جمعه
پرسه در خیال
بچه های قلم
هیات محبین اهل بیت علیهم السلام
یاسین مدیا
راسخون
تبیان
شهید آوینی
هدهد
پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
مجلات همشهری
جمکران
لوح
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ




آمار بازدید
بازدید کل :207036
بازدید امروز : 12
 RSS 

خشکی بهتر است یا دریا؟

خسته نشده ای؟ برات تکراری نشده ؟ بابا تو دیگه کی هستی؟ گفته بودند با حالی ولی باورم نمی شد. آخه صبر تا کی؟ خیلی با حاله ها واقعا عجیب غریبه! روزی با چند نفر این کار را تکرار می کنی؟ ببخشید چند نفر باتو تکرار می کنند؟ اگه نبود که خودت گفته بودی بعضی ها را قراره حالشون را بگیری اصلا باورم نمی شدکه تو  می تونی حال گیری هم بکنی. آخه مگه میشه یکی این قدر با حال باشه حالگیری هم بلد باشه !

قبوله می دونم که فهمیدی می خواستم چی بگم همون اولش هم می دونستم که میدونی ولی خب چه کنم! میدونی دفعه قبل هم با خودم گفتم نمی خوام مثل اینها باشم که تا توی دریا گیر می کنند تو را صدات می کنند و از تو کمک می خوان اما تا تو خشکی میرند زود صداشون کلفت می شه؛ خدا جون ببخشید دیگه قول می دم .خواهش می کنم این مشکلم را حل کن قول میدم دیگه صدام کلفت نشه باز هم همین جور...

و این قصه هر روز و هنوز برای هر آدمی و همه آدم ها ادامه دارد اما هنوز هم خدا لبخند می زند.به قول آن سخن آفتاب: بترسید از خشم فرد بردبار و صبور.

خدایا میترسم باور کن این را از عمق جانم گفتم خودت که می دانی.



نویسنده : h.m » ساعت 4:44 عصر روز یکشنبه 89 فروردین 29

<      1   2