گفتگویی با امام زمان(علیه السلام)... .این نوشتار 40 ثانیه بیشتر از شما وقت نمی گیرد
امام زمان فکر نکن وقتی شنیدم به جدت رسول الله جسارت یا حرم پدر وجدت را تخریب کردند من بی تفاوت بودم، نه داشتم نهار می خوردم لیوان دوغم را نصفه بیشتر نخوردم، بقیه اش را بی خیال شدم می دانی چرا آقا جان؟ چون ناراحت بودم تازه از ناراحتی دیگر نتوانستم لباس هایم را در بیاورم و با لباس خوابیدم. وقتی بیدار شدم تلوزیون را روشن کردم تا اخبار جدید را از حرم پدرت بفهمم. ببین امام زمان اگر برایم شما و اجدادتان مهم ومحترم نبودید این کار را می کردم اخبار را پی گیری می کردم تازه در حالی که عصرانه ام را هم نخورده بودم نشسته بودم تا اخبار شروع شود حتی یک فیلم سینمایی قشنگی هم دیدم عزیز من! اگر من مرید شما نبود م که یک ساعت ونیم منتظر اخبار نمی شدم، ولی منتظر اخبار شدم. امام زمان! فکر نکن من مثل این آدم های بی تفاوت از این حادثه گذشتم، بلکه کلی احساس همدردی کردم، تازه چند دقیقه ای هم به فکر فرو رفتم که خوب شد من آنجا نبودم و گرنه داغ یک شیعه را بر دل شما می گذاشتم. امام زمان ببین من چه قدر به فکر دل شما هستم باز هم نمی خواهی با این وجود من را جز 313 یارانت بر گزینی!!!...