خیلی وقت ها ما ها خیلی مطمین می شویم به طوری که جوری بی ترمز می شویم اون موقع است که اگه یه تنظیم باد نکنی ممکنه چپ کنی یا کم بیاوری...
از وقتی که یک کمی فهمم عوض شد یعنی پنج شش سال پیش از آدم های ضد حال خوشم می اومد البته نه این که بد حال باشند بلکه ضد حال مثلا همین دو روزه که از کربلا اومدم اینقدر تمجید و تعریف شنیدم که با خود داشتم فکر می کردم که انگار خبری شده در حالی که هر خبری هم اگر بود از آقا بود خلاصه تا اینکه شب رفتم روضه حاج احمد پناهیان سه روز اومده بود اصفهان و شب اخرش بود. چنان حاجی صحبت از نقشه رشد وتوسعه عالم که چند وقتی است آقا با طلبه ها و دانشجوها مطرح کرده اند حرف می زد و بار دوش ما واین که همه ما طبق حدیث امام صادق(علیه السلام) الان جانشین امام زمانیم و برای همه کمبودها باید پاسخ گو باشیم وسر زیر بیندازیم و حرف های دیگر که اینقدر احساس کوچکی وبدی و تنبلی و... کردم که تموم اون بادی که در غبغبم رفته بود خالی شد اما هنوز حرف های حاجی هست و شرم من و این که باید چه کرد راستی تا کی قرار است در این بمانیم که خودمان را اصلاح کنیم .نباید از این موضوع گذر کرد نه گذری که خودمان خراب باشیم نه خودمون را صاف کنیم برسیم به مردم نه مردم محله وشهر وکشور.
مردم جهان آخر آقا فرمودند در جمع دانشجوهای مشهد پس یعنی وقتشه...