زیر باران مانده بودم که این همه آب که خدا یهویی از آسمان می فرستد کجای آسمان جا می شود.داشتم می رفتم که ناگهان سرم محکم خورد به یک تنه ی درخت از آن درخت هایی که شهرداری جدیدا پلاک زدهاست کنجکاو شدم شماره پلاکش را بدانم اهل تهران بود این را فهمیدم 17 د 44 خیلی وقتبود دنبالش می گشتم او اصلا انگار امروز آفتاب از طرف دیگر بالا آمده بود هر چه این چند وقت دنبالش می گشتم امروز پیدا می کردم طفلکی برادرم خیلی دوستش داشت پارسال تولدش وقتی پدرم از آن ور آب آمده بود برایش آورده بود، یک هواپیمایی دو موتوره از آن ها که وقتی راه می روند روی زمین بال هایش تکان می خورد رویش نوشته بود این را خواهرم برایمان ترجمه کرده بود ارتش آمریکا توی دبیرستان خیلی انگلیسی اش خوب بود شماره اش 20 بود زیرش نوشته بود شهرداری تهران گفتم خوش بحالش تو این دور زمونه که بیست مال خداست درخت اگر بیست بگیرد پس حتما خیلی درخت است. بله پسرم توی پارک خیلی درخت هست صنوبر کاج چنار توت گردو اما جای یک درخت خالی است آن درختی که چند روز پیش بهش خوردم و دوباره موجی شدم حالتی که سال ها فراموشش کرده بودم توی این چند روز که توی بیمارستانم حتی یکی لحظه پتوی قهوه ای را از بالای سرم بر نداشته ام مبادا که آسمان آبی را ببینم یاد باران بیفتم و...