سفارش تبلیغ
صبا ویژن


h.m -


درباره نویسنده
h.m -
h.m
من موجودی هستم که بارها و بارها از خدا علت خلقتم را پرسیده ام و خدا هر بار دلیلی را برایم آورد. حال می دانم که خیلی مهم هستم.برا همین به خودم اجازه می دهم که بنویسم و از دیگران هم می خواهم که بخوانند... هر چه باشم هستم.
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
محرم
درد واره
افتتاحیه
نوروز
دل تنگی ها
امان از نوشابه
حاشیه ومتن سفر کربلا ونجف
از این ور از اون ور
بهمن 1385
مرداد 1386
مهر 86
خرداد 87
اسفند 86
بهمن 86
مرداد 86
خرداد 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
پدر
فروردین 88
شهریور 88
فروردین 89


لینکهای روزانه
برترین مطالب مذهبی تبیان [5]
برترین مطالب مذهبی تبیان [1]
برترین مطالب مذهبی تبیان
چرا ذرت پف می کند؟ [5]
12 مجسمه اریگامی باورنکردنی!! [8]
ویندوز خود را قانونی کنید!!! [3]
ویژه نامه جهاداقتصادی [2]
مجسمه های شنی [7]
وسایل پیامبر [7]
داستان هایی از امام رضا [7]
روزنامه های ایران [2]
[آرشیو(11)]


لینک دوستان

نفسانیت من
سایت حاج آقا جاودان
حاج حمید
نور ونار
از دوشنبه تا جمعه
پرسه در خیال
بچه های قلم
هیات محبین اهل بیت علیهم السلام
یاسین مدیا
راسخون
تبیان
شهید آوینی
هدهد
پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
مجلات همشهری
جمکران
لوح
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
h.m -



آمار بازدید
بازدید کل :204584
بازدید امروز : 0
 RSS 

گفت:یکی خوابیده بود بالا سرش بشکن زدند، پرید بالا. دیگری خود را به خوابی زده بود کنارش نارنجک ترکاندند بیدار نشد چون اصلا خواب نبود!

در جامعه غربی انگار با خیلی از این نوع آدم ها مواجهیم امری که این روزها مثل خیلی امور دیگر مثل خوره پزش برخی را پر مشغله کرده است.

روزی معلممان سر کلاس گفت: اینجا اگر یک کس بیفتد روی زمین اینقدر آدم میاد دورش که اگه دوباره بهوش بیاد از ترس جمعیت، دوباره غش می کند اما اون لنگ دنیا من دیدم آدم رو زمین....

از این حرف های سرد که بگذریم باید گفت: طرف گفت من ماهواره می بینم اما شب ها که بچه هام خوابند دوست ندارم بچه هام بد تربیت بشوند. دارم گیج می شوم، ما چه آدم های بی رحمی هستیم که گاهی به خودمان، عقلمان، روحمان خیلی بی تفاوتیم تا آن جا که خودمان قاتلش می شویم. عقل و روحی که حاضریم هر هزینه ای بکنیم که زایل نشود و روحی که افسرده یا بیمار نشود... به قول دوستی، بعد که دیگر نمی توانست حریف جواب های غیر منطقی من بشود می گفت تو خوبی.

ما خوبیم!!!



نویسنده : h.m » ساعت 4:54 عصر روز جمعه 89 فروردین 20


روز 31 شهریور یادآور ساگرد شروع دفاع مقدس وآغاز سال تحصیلی اولی ها مبارک نباد.

باران آمد، بابا نبود، باران تند می آمد. در خانه هم باران آمد. مادر، غذای لذیذی درست کرده بود.  بابا امروز می آید. باران روی فرش می آمد. یادم بود بابا می گفت آبگوشت غذای لذیذی است. بابا، با اسب و داس خانه را ترک کرد. مامان آب داد. مامان نان داد. پدر آن روز دیر آمد باران تند می آمد. زنگ خانه زده شد. بابا آمد بابا در باران بدون اسب و داس آمد. بابا باصندلی آمد مادر، مثل باران گریه می کند. باران خیلی تند می آمد. بابا، پا ندارد. خانم مان می گفت: ما با، پا راه می رویم، می دویم ،می پریم. زندگی بدون پا خیلی سخت است. مامان آب می دهد مامان نان می دهد. این روزها بابا آبگوشت که می خورد نمی گوید آب گوشت غذای لذیذی است. بابا با اسب زیبا بود بدون اسب در کوچه ها مردم بد نگاهش می کنند. مامان می گفت بابا مرد خوبی است. باران همیشه در خانه ما تند می آمد



نویسنده : h.m » ساعت 4:19 عصر روز سه شنبه 88 شهریور 31


زندگی
مجازی

وقتی کلاس اول دبستان بودید را یادتان می آید؟، همه نگرانی ها، نا
آرامی ها، دل شورگی ها ترس از معلم، ولی، مدیر، ناظم، استرس برای حضور کلاس و خیلی
امور دیگر؟ خیلی خنده دار است و البته کمی
مسخره است، نه؟ اول راهنمایی چه طور؟ آیا با خودتان نمی گفتید راهنمایی سخت است و
جدی تر؟ ابتدایی  بچه گی بوده؟ دبیرستان چه
طور؟ اصلا دوسال قبلتان را نگاه کنید براتان خنده دار نیست؟ یک ماه گذشته تان چه
طور؟ (البته قبول دارم اندازه اش تفاوت داره)

اما حقیقت این است که کارمان شده از یک سری امور نگران باشیم و غصه ی
یک سری مسایل را می خوریم که بعدا برامان مسخره به نظر می آید. خب الان هم اگر به
زندگی از بالا نگاه کنیم زندگی برامان خیلی ساده می آید. به همین سادگی که الان
نوشتم ونتیجه گرفتم. همان مشکلاتی که حلش را محال می دانیم. این طور نیست؟ خب اگه
این جورشود، آیا خیلی واقع بینانه تر زندگی نخواهیم کرد؟ آیا وقت آن نرسیده است که
دیگر زندگی کنیم. زندگی واقعی نه مجازی؟ این نگاشته را اگر کمی درباره اش فکر کنید
من کفشتان را واکس می زنم، دوبار! و برای تبرک دست به لباستان خواهم کشید.



نویسنده : h.m » ساعت 3:22 عصر روز سه شنبه 88 شهریور 31


آیا می دانستید قاتلان امام حسین علیه السلام برای کشتن ایشان و یاران امام قصد تقرب به خدا می کردند.؟؟؟

آیا می دانستید همه ی آن فجایع در جامعه ی اسلامی اتفاق افتاد و کاملا یک برخورد درونی بود(یه چیزی تو همین مایه هایی که مردم الان می گویند دعوا خانودگی در کشور است)؟؟؟

آیا می دانید مبارزین علیه امام اهل نماز شب و قرآءت قرآن بودند وهمه ادعای آن را داشتند که وفادار پیامبرند؟؟؟

پس در اوضاع الان مملکت پیدا کنید پرتقال فروش را!!!

این وسط به من بگویید چرا یک عده همیشه تکرار می شوند؟حتی امروزه جنس کت و شلوارشان آن ها را رشد نداده است.

خدا عاقبت من را هم بخیر کند!!!!



نویسنده : h.m » ساعت 7:2 عصر روز دوشنبه 88 شهریور 30


مرغ همسایه قشنگ و نازه .!!

چند روزی رفته بودم در یک پادگان آموزشی ارتش جمهموری اسلامی ایران!

دیدم همه ی سربازها می نالند از نظام و مملکت و وضع موجود و شرایط سخت سربازی و....

از دوستی پرسیدم زمان شاه هم شرایط سربازی چنین بوده؟گفت چندین چندین برابر اصلا قابل قیاس نیست!!! بعد گفتم آن موقع ها هم اینقدر می نالیدند همه؟

گفت:نه. گفتم پس الان چرا این چنین هست؟ گفت: از این باب که  اگرجمهوری اسلامی با انگشت عسل در دهانمان بگذارد باز هم می گوییم فلان، البته اگر گاز نگیریم انگشت را.



نویسنده : h.m » ساعت 9:35 صبح روز دوشنبه 88 شهریور 30


(سرگرمی)

ما نیاز به سرگرمی داریم؟چه قدر در روز؟ اصلا برای چه نیاز به سرگرمی داریم؟سرگمی می خواهیم که چه شود؟ اگرنبود به چه مشکلی برمی خوردیم؟

در توجیه خیلی از کارهایی که می کنیم و نمی کنیم‏ٌ‎‎‎‎، می گوییم بالاخره ما هم نیاز به سرگرمی داریم بدون سرگرمی که نمی شه.

خوب است یک بار بیاییم به جای این،‌ بگوییم اصلا چرا برای آن نیازهایی که کمبودش را درک می کنیم دنبال جایگزین دیگری نیستیم؟ چرا حتما باید یک امری ما را سرگرم کند؟؟. مثلا چرا تلویزیون باید ما را به خود مشغول کند؟ یا موسیقی یا بازی موبایل.؟ چرا ما خودمان از زندگی مان سرگرم نیستیم؟ اصلا چرا اینقدر زوری هر کاری را می کنیم تا بخواهیم زودتر ازش رها شویم تا بتوانیم سرگرم شویم؟.بعد در همان سرگرمی بر می گردیم می گوییم ببین ژاپن چه قدر پیشرفت کرده اون وقت ما....  خب یکی نیست بگوید عزیز دل من برای ساخت ژاپن که از مریخ آدم وارد نکرده اند که، همین آدم هاشان با کارشان میهن خود کرده اند آباد. خب دوباره می پرسم ما چه قدر نیاز به سرگرمی داریم؟ سرگرمی های ما چه می تواند باشد؟ یک ژاپنی (البته آدم از نوع حسابیش. نرید از کازینو مثال ضد بیارید) چه سرگرمی هایی دارد؟ چه قدر تلویزیون سرگرمش می کند؟ چه قدر کارش؟؟؟



نویسنده : h.m » ساعت 9:28 صبح روز دوشنبه 88 شهریور 30


خدیجه پنجی
و کاش مرد غزل‌خوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
کسی شبیه خدا نیست، هیچ کس، ای کاش
کمال مطلق انسان شهر برگردد
چه خوب می‌شد اگر مرد آسمانی ما
به جمع خاکی خوبان شهر برگردد
خدا کند برکت ـ این خیال دور از ذهن ـ‌
شبی به سفرة بی‌نام شهر برگردد
شبیه خانة ارواح ساکت و سردیم
خدای خوب
! بگو جان شهر برگردد
هنوز منتظرم یک نفر خبر بدهد
که باز یوسف کنعان شهر برگردد


نویسنده : h.m » ساعت 11:57 صبح روز پنج شنبه 88 مرداد 15


از پز روشنفکری تا مقدمات ظهور

شاید وقتی اختلافات سیاسی در کشور رخ می دهد و سلایقی با هم برخورد می
کنند، پزسلامتِ فکری و اخلاق مداری دربرخی شکوفا می شود: ما که کاری نداریم به این
بی تقوایی ها! واقعا آدم از این همه بدرفتاری وجدانش به درد می آید! یک مشت با هم
در گیرند به من وتو چه نون که برامون نمی شه به چسب به زندگیت و...

واقعا این نوع سخن راندن نشانه ی چیست؟ آیا قائل چنین سخنانی خیلی آدم
مومن و دقیقی است یا گیرش جای دیگر است؟  می
دانید این اختلاف سلیقه ها بد نیست. این ها عوامل فهمِ من و تو هستند. مهم این است
که ما نابخردانه و از روی بیفکری و عجولانه برخورد نکنیم. آن وقت این اتفاقات باعث
رشد سیاسی من وتو می شه؛ اون وقت امام زمان ظهور میکنند!

چه جوری؟؟؟

 راستی غیبت آقا به خاطر چیست؟
مگر یکی از دلایلش این نیست که مردم ضرورت وجود جریان ولایت را در جامعه نمی فهمند.
خب الان این همه برخوردها! از یک سو بینش مردم را بالا می برد که هرکس ریشی گذاشت
و یقه ای بست و کلام خدا وامام کرد او آدم صالحی نیست چرا که ما درس مسجد ضرار را
از قرآنمان آموخته ایم.و... و از سوی دیگر وقتی چپ و راست؛ ولایت فقیه- ولایت فقیه
می کنند ولو اینکه (ما بگوییم) ظاهری است ولی این نشانه ی این است که در عمق جان
مردم رهبری نقش بسته است و احزاب خوب می دانند با کناره گیری از ایشان (ولی فقیه) کارشان
در جامعه ی مردمی تمام است. خب وقتی مردم ما به خوبی درک کردند ضرورت حضور ولی در
جامعه را ، و بعد ما یک جامعه ی ولایی را در مقابل دنیای سرمایه داری در دنیا به
نمایش گذاشتیم دنیا هم دهانش خیس می شود، آن وقت است که مردم دنیا مضطر شده و نیاز
به حضور منجی را حس خواهند کرد و بعد...



نویسنده : h.m » ساعت 11:54 صبح روز پنج شنبه 88 مرداد 15


رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست...

آدم به اماکن مذهبی که می رود در خود می ماند که شرف مکان به مکین هست یا شرف مکین به مکان. مثلا به خاطر وجود خانه خدا سرزمین مکه مقدس هست یا به خاطر این که این مکان مقدس هست خانه خدا هم واقع شده واقعا در نوع خود سوالی است؟؟؟

وقتیکه پا به مسجد الحرام می گذاری یک دفعه یک قلمبه سیاه می بینی که بر خلاف آنچه فکر می کردی خیلی هم بزرگ نیست.

وقتیکه اعمال به جا می آوری به فکر فرو میروی به فکر اینکه خدا اوسکولت کرده. بعد از اعمال با خدا می گویی به کدام نازت به رقصم؟ بزن تا برقصم .فکرش را بکنید جلویت همان آدمی که دماغش را هم با کلاس اضافه بالا می کشید کنار یک آدم سیاه عرقی و هردو لخت عور فقط با دو تا حوله کنار هم می روند و دور یک مکان مربعی می چرخند. یعنی همه بی همه چیز مثل هم،زن و مرد مختلطند، خیلی عجیبه ها مگه نه، باور نکردنی است.اما همه باید شکسته شوند ، جلوی خدا همه باید به هر نازی که آن لحظه خدا کرده برقصند. آخر آنجا همه از این احوالات دورند که آخه خدا چرا و چرا؟ آنجا خداست و بنده. همه قبول دارند که بنده اند  و بنده را چه  به  چرا گفتن که از قدیم گفته اند چرا مال گوسفند است! و بعد حس خوب بنده بودن را می چشی یک لحظه یادت می افتد که حضرت امیر(علیه السلام) میفرمایند: مَثَل امام مَثل کعبه هست و تو به فکر فرو می روی که اینجا دیگر کجاست بعد از چند روز کم کم عادت می کنی؛ به اعمال تکراری به اینکه هر روز دور خانه خدا پیاده روی کنی بدون اینکه احساس خستگی وتکراری بودن داشته باشی کم کم می فهمی که خدا هر لحظه می خواهد که تو دورش به چرخی.



نویسنده : h.m » ساعت 12:21 عصر روز دوشنبه 88 مرداد 12


اطلاعیه                                                                                     اطلاعیه

از کلیه برادران ایمانی و خواهران مومن خواهشمندیم در این ایام نورانی ماه رجب و شعبان بیاییدبرای برادر موسوی دعا کنیم.

تا کنون به محاسن مبارکشان نگاه کرده اید  موی سیاه؛ اندک در آن به چشم می خورد. گویا حضرتش خیال نموده که الان همان دوران جوانی است که جان و جریقی داشتند و حتما با خود بعد از هر فشار و اذیتی که به امام و آقا می آوردند می گفتند عمر باقیست انشاء الله توبه می کنیم و خدا هم می بخشد. عزیزان مومن ایشان ظاهرا در آینه نه گریسته اند شاید هم از باب المومن مرآت المومن فقط به برادان دینی شان به عنوان آینه نگاه می کنند و غافلند از اینکه هر آن عبد صالح خدا ازرائیل ممکن است مهمان خانه شان بشوند. ایشان بیش از هرکسی باید بالاخره در خانه ی خدا باشند. ما که به ایشان دسترسی نداریم اما شما اگر دیدیدشان سلام من و پیغام مرا خدمت شان ابلاغ کنید. هنوز (خیلی) دیر نشده.



نویسنده : h.m » ساعت 5:18 عصر روز پنج شنبه 88 تیر 11

<      1   2   3   4   5   >>   >