سفارش تبلیغ
صبا ویژن


نوشابه -


درباره نویسنده
نوشابه -
h.m
من موجودی هستم که بارها و بارها از خدا علت خلقتم را پرسیده ام و خدا هر بار دلیلی را برایم آورد. حال می دانم که خیلی مهم هستم.برا همین به خودم اجازه می دهم که بنویسم و از دیگران هم می خواهم که بخوانند... هر چه باشم هستم.
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
محرم
درد واره
افتتاحیه
نوروز
دل تنگی ها
امان از نوشابه
حاشیه ومتن سفر کربلا ونجف
از این ور از اون ور
بهمن 1385
مرداد 1386
مهر 86
خرداد 87
اسفند 86
بهمن 86
مرداد 86
خرداد 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
پدر
فروردین 88
شهریور 88
فروردین 89


لینکهای روزانه
برترین مطالب مذهبی تبیان [5]
برترین مطالب مذهبی تبیان [1]
برترین مطالب مذهبی تبیان
چرا ذرت پف می کند؟ [5]
12 مجسمه اریگامی باورنکردنی!! [8]
ویندوز خود را قانونی کنید!!! [3]
ویژه نامه جهاداقتصادی [2]
مجسمه های شنی [7]
وسایل پیامبر [7]
داستان هایی از امام رضا [7]
روزنامه های ایران [2]
[آرشیو(11)]


لینک دوستان

نفسانیت من
سایت حاج آقا جاودان
حاج حمید
نور ونار
از دوشنبه تا جمعه
پرسه در خیال
بچه های قلم
هیات محبین اهل بیت علیهم السلام
یاسین مدیا
راسخون
تبیان
شهید آوینی
هدهد
پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
مجلات همشهری
جمکران
لوح
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
نوشابه -



آمار بازدید
بازدید کل :206718
بازدید امروز : 12
 RSS 

 خیلی خوشم نمی آید که الان در مورد امام بنویسم آخر این روزها از امام نوشتن و دم زدناز امام برای یک عده شده نون و آب .شده یک شغل آبرومند،یک بساط و سفره ای که جمعی مشغولند.

من امام را خیلی دوست دارم و کلی خاطره دارم اصلا همون دفعه ی اول چشمم را گرفت امام توی همه ی علما یه چیز دیگه ای بود.

این حرف ها را این چند روز توی تلویزیون زیاد شنیدم ، نمی خواهم کسی را متهم کنم،اما آن روز که کوزه ای که آقا مصطفی ازش آب خورده بود را شکستند چرا که گفتند  پدرس فلسفه می گوید ان موقع این محبت ها کجا بود

آقایونی که فکر می کردند تخصص دارند می آمدند به امام فشار می آوردند که این کار اصلا درست نیست و امام را مجبور می کردند. فکر نکردند امام همانی است که روزی خواهید آمد و یا عده ای می ایند می گویند خیلی می فهمید. چرا شما نیامدید بگویید عجب اشتباهی کردیم به امام فشار آوردیم سر فلان قضیه. آخر چه می شد همانطور که سه شنبه ها جمکران شلوغ میشه کربلا هم شلوغ می شد یا یه قطار میزدندفکر نکنند که همه چیز در تاریخ پنهان خواهدماندوووو

. ولش کن بذار من هم برم سر سفره  من که امام را ندیم بچه تر که بودم به خاطر فیلم های امام در جماران ونوع فیلم برداری فکر می کردم امام چون خیلی خویند از همه بزرگترند و براستی هم چنین بود

اما الان می گویم چشمهای امام خیلی خوشگله.

نویسنده : h.m » ساعت 7:14 عصر روز دوشنبه 87 خرداد 13


استادمون حرف پرملاتی زد. گفت خیلی از ما ها میگوییم خدا لعنت کنه وهابی ها یا ...

 حالا اگر یک وهابی خوشگل و خوش تیپ پیدا شد خداییش حاضریم لعنتش کنیم یا حداقل در دل از اعتقادش بدمان بیاید.

فکری کردیم ویکی از بچه ها گفت استاد این چه حرفیه! دخترش را هم می گیریم.

این قضیه خیلی فراتر از یک گفتگوی کلاسی است مساله ایست که در زندگی ما جا افتاده. از لبنان خوشمان می آید چون فکر می کنیم خوشگلندو باحالیه و... حتی به خیلی از ما ها اگر بگویند حاضری شناسنامه لبنانی بگیری زیاد بدمان نمی آید. درحالی که قضیه برعکس است آنها خیلی از مسایلشان از جمله موجودیتشان را از ما یاد گرفته اند آن ها به انیکه تابع ولایت فقیه ما هستند افتخار می کنند. آنها به اینکه کشوری مثل ایران پشتشان هست خوشحالند ،آن وقت چهارتا زرق وبرق چشم خیلی ها را گرفته.

اصلا چرا ما چشم و دلمان فرمانروای وجودمان هست؟

 البته زیاد جدی نگیرید می ترسم بگویم عقل ودل با هم باید باشد اون وقت خیلی جا ها توی تحیر بین عقل ودل می مانید خدای نکرده شهید می شوید بابا تون ایتنرنت را تعطیل میکنه که بچه اش را ازش گرفته. اون وقت داداش کوچیکه سرش بی کلاه می مونه

ببخشید حرفم را پس گرفتم توی این دور زمونه بابا کیلویی چند احترام که چی بابامون اصلا ....(خیلی بی ادبی بود ترسیدم بنویسم, خدا بذاره تو کاسه ام. باباست دیگه هرجوری نمیشه درموردش تو وبلاگ هم مطلب نوشت. وقتی حکما اسم بابا می آید آزادی بیان تعطیل.)



نویسنده : h.m » ساعت 1:35 عصر روز یکشنبه 87 خرداد 12


 مگر هرلباس شهرتی عیبه!

سوار موتور بودم داشتم از از فلکه شهدا میرفتم مدرسه چشمم به ماشینی خورد از همون ماشینهای کوچک وقوطی کبریتی.

ماشین های کوچکی که برای یک یا دو نفر ساخته شده بود یعنی یک مرد وهمسرش ویا یک مرد وبچه اش یا یک مرد و بچه اش روی پای مادرش از همون ماشینهایی که الان می دانم موتوریست  که بدنه ای سوار آن کردند از همان ماشینهایی که آن موقع ها تا چند دقیقه ای اسباب خنده واشاره ی همکلاسیهای دبستان وراهنمایم بود.از همان ماشینهایی که راننده وسرنشین هایش را جوری نافرم فرض می کردند جوری که انگار لباس شهرت به تن کرده اند.

نویسنده : h.m » ساعت 5:54 صبح روز یکشنبه 87 خرداد 12


هر چند نوشتار زیر با هم ارتباط دارند البته شاید بگویید کاتب قایل به ربط نیست..

ادب برخورد با یک آدم دل سوخته:

تا حالا شده با یک آدمی مواجه شوید که دلش گرفته یا آدمی که گمشده دارد، یا آدمی که از همه جا بریده یا کسی که داغ دیده است ،داغ برادر ، مادر، خواهر. یا اصلا بچه ی که بابایش را گم کرده است. یا چیزی  شبیه اینها. اگر مواجه شدید چه کرده اید اگر بی خیال شده اید که خیلی سنگدلید اگر هم بیخیال نشده اید خب مثلا برایش دعا کرده اید یا مثلا گفته اید چیزی که نیست باید صبر کنی دنیا همینه ، درست میشه، غصه که نداره، برو خدا رو شکر کن که تنت سلامته ، ناشکری نکن هر کی یه جوری بدبختی داره. برو بگیر به خواب خوب میشی، نکنه مریض شده ای بریم دکتر، خوردنی می خواهی بیا بریم پیتزا را بزنیم بعد هم بستنی مشتی مهمون من ،نمی دونم چه جوری برخورد می کنید البته من هم خودم تا چند روز پیش جزء همون هایی بودم که مثل بالایی ها آرام می کردم(اگر می کردم) اما اینها اصلا دل طرف شما را اگر آتش گرفته باشد آرام نمی کند که نه بدتر هم می کند.

 شیوه ای را شنیدم، البته از اوستایم. اون هم توی عزاداری امام حسن عسگری (ع) که گفت: می دانید مصیبت زده را باید چه جوری آرام کرد باید بنشینی کنارش و مثل او زار بزنی اون وقت وقتی دید که تنها نیست وخیلی چیزای دیگر دلش شاد و آرام می شود.

 حرفم تمام اگر منظورم را درست نرساندم چند خط بعدی را هم بخوانید.

کتاب طوفان دیگر در راه است را که خوانده اید اونجا که می گوید جوان غریب وفلان وفلانی که وقتی که با دکتر چمران مواجه می شود در آمریکا دکتر بغلش می کند و با هم گریه می کنند آن وقت آرام می گیرد .

 باز هم گنگ است. عزیز دلم می گویند شهید چمران یتیم ،بدبخت وبیچاره که می دیده است به جای اینکه حرف های کلیشه ای بالا را پشت سر هم ردیف کند می نشسته کنار او و زار می زده نه که الکی و تصنعی وتباکی نه از داغ دل از ته دل.

حالا تو خود حدیث مفصل بخوان که چند تا داغ دیده کنارتان.................!!!!!!!

 

جنگ جیزه ولی ظلم برخی وقتها اوخه

چند ساله ی اخیر قطعا زیاد دیده اید که در سیما تظاهرات هایی را که در غرب وشرق اتفاق می افتد علیه امریکا یا انگلیس. که چرا به افغانها هجوم بردند؟ یا چرا به عراق؟ یا حتی چرا به مسلمانان توهین می کنید؟

 یک مشت قیافه های رنگارنگ با پلاکارهایی که از عکس ها یش، گزارش خبرنگار واحد مرکزی خبر را تصدیق می کنید. شاید با خود گفته باشید که چه قدر برخی از دانشجوهای غربی حتی در نیویورک ولندن و پاریس و حتی عوامشان می فهمند با اینکه هیچ مشکلی ندارند و نونشان در روغن است دست به اعتراض می زنند واین ها چه انسانهای آزاده ای هستندو ...

می خواهم بگویم جزء چند گروه تظاهرات خیلی از این ها مخالف جنگند نه مخالف ظلم و اعتقادشان این است که چون جنگ با عراق، فلان منافع ما را به خط می اندازد یا برای ما ضرر دارد و غیره، بد است و گرنه ما مخالف با جنگ با مردم مظلوم نیستیم و حتی موافق هم هستیم که عده ای ...

فقط گروهی هستند که که ادعای رفع ظلم در عرصه بین المللی دارند وصلح جهانی.

 که امیدوارم آنها هم پشت پرده چیزشان نباشد. خلاصه اگر حرف حقیر را که حاصل اندکی تامل و غیره هست که از یکی از اوستاهام که اون لنگه دنیا هم میره و همچین حالیشه، شنیده ام را نگاشتم.

از امروز اخبار را دقت کنید قصدم را تایید می کنید.

                                  یک راز که کاش همه بفهمند

نوشتاری که در مورد شهید علم الهدی نگاشتم را، نمی دانم خوانده اید یانه. با عنوان^ بعضی ها چه قدر می فهمند^، می توانید این یادداشت را عطف به آن کنید.

×××

استاد حریری آمد سرکلاس وگفت: بچه ها به نظر شما امام خمینی چه ویژگی داشت که امام خمینی شد. هر کس چیزی گفت. استاد سوریه یی ما گفت: بروید وفکر کنید هر کس گفت بلیط سوریه بهش می دهم فقط کلمه ایست سه حرفی؟همه ی کلمه های سه حرفی را به عربی گفتیم، اما افاده نکرد.

جلسه ی بعد هم همین طور. آخر خود استاد کلمه سه حرفیرا فاش کردند. اولش انکارش کردیم که اینکه خیلی مهم نیست وقتی توضیح داد، دیدیم دقیقا حق با اوست. جواب سه کلمه بیشتر نبود.

وعی(فهم عمیق)

×××

مالک اشتر را همه بعد از فیلم امام علی(ع)خوب می شناسند.حتی می توانید در موردش دقایقی بلکه بیشتر صحبت کنید.خب اما آنچه که به نظر حقیر در زندگی مالک اشتر مهم است خیلی بدان توجه کنیم آن فهم زیاد مالک اشتر بود آخر چگونه یک فرد این قدر می فهمیده است(فاکتور بگیرید صفاتی مثل شجاعت ودلاوری و غیره که خود باب مفصلیست)

جمله ای شنیدم از حضرت امیر که می فرمایند:اگر جایی من هم نباشم مالک همان کاری را می کند که همان رای و خواسته ی من است(بالمضمون). می دانید یعنی چه؟خیلی مهمه ها.

اما، اما،من از خدا می خواهم بیشتر از مالک بفهمم می گویند مهدی یاوران(همون313نفر) آنچنان می فهمند که دیگر اون اعتراضی (نه از روی نفهمی وداغی بلکه از نظر دلسوزی ووعی خودش و ...)را که مالک در جنگی به حضرت کرد را دیگر نمیکنند.نمیدانم خواستید بگویید 313 یار از جنس حسین یاوران

معرفی برخی از مخالفین دولت حضرت مهدی(عج)

میدونید من همیشه یک ترسی داشتم که خواستم باشما هم ترسم را در میان بگذارم.فکرش را بکنید دقیقا افرادی اباعبدلله حسین را کشتند که جزء شیعیان حضرت بودند. 

میدونید آخر این همه گریه می کنیم برا امام حسین نکند آخرش ما هم... یا وقتی که امام زمان تشریف آوردند نکند ما برعکس عمل کنیم ما که خیلی ادعاها داریم تر بزنیم و یک مشت ماه و خورشید پرست پا به رکاب حضرت باشند خیلی ستمه ها همیشه میترسم.نکند که ما هم...

 البته نتوانستم ترسم را در وصفم بیاورم.

ما خیلی کار داریم

میدانید ماها خیلی کار داریم. آن قدر که اصلا وقت خیلی کارها را نداریم. مثلا من که درس می خونم ومی خواهم آینده مملکت را بسازم و از این حرف ها آن قدر کار دارم که بعضی وقت ها نمی توانم به رفیقم کمک کنم یا ...اصلا چرا خودم را اذیت کنم. آقا جان ببینید در تاریخ آمده که حضرت علی (ع) چه قدر نخل کاشته اند یا چه قدر چاه کنده اند و وقف مستمندان کرده اند و امثال ذلک.

 آخر مگر می شود آدم کلی کار داشته باشد مثلا رهبر باشد باز هم اینقدر به فکر فقیران باشد. می دانم منظورم گنگ است پس ادامه دهید ببینید مثلا شما الان رییس چمهور مملکت باشید اون وقت آیا وقت خیلی کارها را دارید یا نه یا کلی توجیه بعد توجیه که آقا می دانید من الان در خدمت 70 میلیون نفرم و وقت پرداختن به خیلی امور را ندارم مثلا بیایم با خانواده ی فقیران دیدار کنم یا مثلا شب باید حتما سر وقت بخوابم که فردا کلی کار هست و مسلمین در خطرند و غیره واگر امشب فکرم مشغول آن خانواده بی بضاعت یا رفیق مریضم یاآن که دلش گرفته است با هاش تا صبح شوخی کنم یا اصلا هر چیز دیگری را ندارم البته نویسند برنامه ونظم هم سر جاش ولی...

مشوش بودن این نوشتار را به حساب مشوش بودن فکرم در این لحظه بگذارید.

 پدر سوخته شناسی تا حالا شاید زیاد واژه ی پدر سوخته را شنیده باشید.اگر پدر سوخته را معنی کنیم به اینکه یک کمی زیر آبی رفتن پس چه اون سیاستمداری که بازی در می آورد را برچسب پدر سوخته بهش چشبانده ایم وهم او بچه ای که سر مادرش شیره می مالد وهم اون کسی که زیر آبی به جایی می رسد وهم اون بچه های که با برخی شیرین کاریهاش دل همه را می برد و هم اون کسانی که مثلا خیلی زیادی میفهمند وشما هرچه فکر می کنید اینها اینقدر زیاد از کجا می فهمند سر در نی آورید خلاصه من به این آخری هم برچسب پدر سوختگی میزنم که آنها از غیر مجرای طبیعی میفهمند حال چرا این موضوع را نوشتم را نمی دانم ولی شاید بخواهم بحث هجرت از یک نوع پدر سوختگی را به نوعی دیگر را مطرح کنم هرکهدر این بزم مقربتر است پدرسوختگی بیشتریش میدهدند.

 

.



نویسنده : h.m » ساعت 2:56 عصر روز دوشنبه 87 فروردین 5


www.Bahrein.com

آدرسی که روبروی شماست آدرس یکی از سایت هایی است که در مورد اخبار واوضاع داخلی کشور بحرین به صورت جامع وچند جانبه وضعیت این کشور را پوشش خبری.......

نمی دهد!!!!!!!

ـ می دانستید بحرین کشوری است که شیعیان آن بر هر مذهبی غلبه دارند(البته نه از آن نوع که اجمالا از شیعه بودن فقط دستشان را در نماز برهم نمی گذارند وچند جزیی دیگر)شیعیانی محکم و قوی دل که فکر کنم جای یک آیت الله خمینی یا امام موسی صدر کم دارند تا حماسه ای چو حماسه مردان سید حسن راه بیندازند.

ـ می دانستید که مشکل کشور بحرین سیستم پادشاهی (وشیخ نشینی، همون شکم گنده ها)آن است که ظاهری دموکراسی هم شاید داشته باشد اما تقریبا اکثریت از پادشاهی حکمتی جور و ستمگر یاد می کنند. چیزی که وقتی می خواهند به تو بفهمانند می گویند طاغوت.

- می دانستید چند وقت است که در گوشه و کنار بحرین عده ای مشغول طرح ریزی علیه حکومت دست نشانده آمریکا بودند والان در گوشه وکنار به قول خودشان انشباکات و به قول ما کودتاها یا تظاهراتها برقرار است تا آنجا که پایه های حکومت دارد می لرزد.

و به نظر من برای انقلابشان خون شهید لازم دارند تا به ثمر بشیند.(چه کسی نظر مرا خواست)

- می دانستید بحرین جزء کشور ما بوده واگر اشتباه نکنم برادران بی پدر ومادر انگلیسی آن را با لبخند از ما جدا ساخته اند و حتی الان ایرانی های زیادی درآن زندگی می کنند.

خلاصه خیلی از این ها را نمی دانستید البته زیاد هم مهم نبود که شما می دانید یا نه

 این همه چیز نمی دانید چه شده ولی چیزی که من دردم گرفت، این بود که چرا یک خبرگزاری این همه اتفاق مهم که مربوط دین وعقیده مان هست را پوشش نمی دهند حتما باید سرود بسازند وشبکه بزنند و کلی برنامه های تریپ تولید کنند(فکر نکنید المنار و لبنان را می گویم ها )تا کمی خستگی مردم را هم در کند.

اگر جایی دیدید که سایتی در مورد این قضایا هست من نیستم چون مشغول تحصیلم واصلا وقت برا این کارها ندارم.



نویسنده : h.m » ساعت 5:35 عصر روز جمعه 86 اسفند 3


zشغل:زورو

سلام امروز عصر داشتم کارتون زرو را می دیدم شاید خیلی مسخره اشد که بیایم در مورد کارتنی در وبلاگی بنویسم اما این مسخرگی را اصلا حس نمی کنم پس شما ه اگر حس مشترک دارید با من ادامه دهید.

در مورد شخصیت زرو یک کم فکر کنید یک آدم بیکار و ول و خاکی و صمیمی که در متن جامعه اش حضور دارد از قضا هرکجا که قرار است اتفاقی بیفتد یعنی حقی ناحق شود سبز هم شودخواه از جانب مردم باشد یعنی دزد ها وراهزن ها خواه حکومت و جور و در عین حال با مردم زندگی می کند  وحتی یکی از فرمانده های نظامی به او علاقه  و اطمینان دارد(اسمش را نمی تونم بنویسم یه چیزی تو مایه گروهبان گارسیه)

انگار که این جوان هیچ آینده ای ندارد و اصلا دنبال وام وشغل و این گونه مسایل نیست وحتی جانش هم مهم نیست برایش این که چه هدفی دارد معلوم است اما این که چرا و چگونه این هدف بدست آورده نمیدانم(یاد مرحوم عبید زاکانی بخیر)

چیزی که عجیب است این که مردم اصلا دوستنش ندارند یعنی مردم جامعه او را با این همه فداکاری نقطه اتکایی نمی دانند تا در مشکلات بگویند کاش الان اینجا بود بلکه با این همه ظلم دربار باز هم دلشان روبه آنها ست ولی زرو اصلا اهمیت ندارد برایش که دیگران چه فکر میکنند باز هم آنها را کمک می کنند و نمی گذارد که حقی ناحق شود انگار که خودش را وقف نظام وقت کرده باشد. شاید بد نباشد من هم بازبان نفهمی وکودکانه ام یادی از این همه زورویی که در اطراف وکنارمان هستند و بدون سر وصدا و کارها را وحل و فصل می کنند و حتی بدون این که آرمی حک کنند نزاجا و ناجا وندسا وغیره ولش کن چه حرفیه 

راستی داشتم می گفتم امشب مسواک یادتو نرود نوشابه هم نخورید برای دندانها ومعده تان ضرر دارد خدای ناکرده مریض می شود تن شما سلامت.



نویسنده : h.m » ساعت 11:43 عصر روز پنج شنبه 86 اسفند 2


از قرار داد ننگین سامرا که خبر دارید البته امیدوارم آخراین قدر کار مهم داریم و وظیفه وخدمت و غیره که وقت برای پرداختن بدیم مسایل نداریم.

1) وقتی شنیدیم گنبد را ویرا کردند بسیار ناراحت شدیم و گفتیم خدا لعنتشان کند دوباره یزید آمده است کربلا درست کند و کرد.

2)وقتی آقا گفتند که این قضیه را هرکه انجام داده دست مزدوران اسراییلی در کار بوده و نیز گفتند که دست وهابیت در کار بوده خیلی تعجب کردیم ونکردیم.

البته خیالمان هم راحت شد همین اسراییل خودمان بود همون که سالهاست توی فلسطین وبیخ گوش لبنان است بالاخره بعد این همه سال زیاد نباید نگران بود و این که ما که کاری نمی تونیم بکنیم خدا لعنتشون کند و

3)وقتی آقا گفتند نگذارید قضیه سامرا مثل بقیع فراموش نشود گفتیم حالا این همه آقا ضرورت ها گفته اند این همه کنارش ونفهیمدیم که دارند دوامام را از ما می گیرند

4)وقی قرارداد امضا شد که بسزاید ولی به دست غیر دوستان اهل بیت و البته نگویید مرقد امامین بگویید مسجد سامرا والبته بدون گنبد باشد وبارگار بلکه چهار دیواری وبدون پنجره و مثل این دادمان در‌امد خیلی از ذلت شیعه خون گریه کردند ولی باز هم گفتیم ما که نمی توانیم کاری کنیم اگر مثلا اونجا بودیم یا..

5)ربطی ندارد دیدید اخر کار روضه خونها همه چیز را به روضه اون روز ربط می دهند من هم به همون سنت می نویسم که زمان قیام امام حسین خیلی ها بودند که شیعه اباعبدالله بودند ولی آنجا نبودند و خیلی ها غافل بودند بعد اینکه به خود اومدند که چه کردند قیام ها راه انداختند انتقام خون گرفتند.

اینکه می گویند امام حسین با خونش نهضت را زنده نگه داشت شاید همین جوری بده خب خیلی ها خونخواهی کردندو…



نویسنده : h.m » ساعت 5:39 عصر روز پنج شنبه 86 بهمن 11


می گویند به شهید مطهری میگویند شما که در دانشگاه به این خوبی حرف میزنید دیگر چرا روضه می خوانید روضه نخوانید و چه وچه.

حاج علیرضا پناهیان باری میگفت توی  دانشگاه بهم گفتند شما که خیلی خوب حرف می زنید چرا دیگر روضه می خوانید.

1)مشکل خیلی ها با همین روضه خوندنه هست اگر این روضه مثل قضیه قمه زنی بود که برا امام حسین بود وبه نفعشان تمام می شد دیگر که سیخ نمی زدند که اما وقتی میبینند که کار می کند اونجاشون می سوزه..

2)به قول شخصی می گفت خوبه خودش می گوید شما که خوب حرف می زنید حرف  می زنم ولی با روضه تموم کاری که داشته ام را تکمیل میکند



نویسنده : h.m » ساعت 5:35 عصر روز پنج شنبه 86 بهمن 11


 

می دونید چیه من از آدم های بین و بین خیلی بدم می آید آدم هایی که هنوز بعد از سال ها تکلبیفشون را با خودشون معلوم نکرده اند می خواهند خوب باشند یا نمی خواهند. اصلا چه معنی می دهد، وقتی پای عزا پیش می آید می شوند مردجنگ هشت ساله و حزب اللهی درجه یک و وقتی پای چیزهای دیگر پیش می آید یه چشماش را می بنده و یا علی. انگار که اصلا هیچ قالبی این بشر ندارد فکر نکنید من اینطوری هستم نه من خیلی آدم خوبی ام اگر ببینم جایی حق ضایع شده باشد ناراحت می شوم، داد می زنم  و اصلا موافق ظالم نمی شوم باید بدونیدکه من اصلا عیبی هم ندارم و این جور که می بینم خیلی ها  بین وبین هستند  و شخصیت مستقلی ندارند،{ سوار تاکسی شدم منتظر بودیم تا دو نفر دیگر بیایند که ماشین راه بیفتد تا این که یک نفر اومد از حرف زدنش ولباس هایش می شد فهمیدخارجیه ساعت 12 نیمه شب بود راننده گفت کرایه 300 تومان مرد خارجی و جوان خوش تیپ تهرانی که کنار من نشسته بود اعتراض کردند(و من ساکت کاملا محافظه کارانه بودم) به خاطر 100 تومان گرانی.

  راننده محل نداد تا این که راننده دوباره نزدیک ماشین شد مرد خارجی اعتراض کرد که چرا حرکت نمی کنی؟ رانند گفت شماکرایه دو نفر را می دی گفت 300 تومان می گیری کرایه دونفر را هم می خواهی راننده گفت مثل این که شما خیلی ناراحتی خوب برو پایین. مرد خارجی رفت پایین و همان جا بود که یک خانم و آقای محترمی با احترام راننده  سوار شدند ماشین می خواست حرکت کند با خود می گفتم اگر پیاده نشوم نامردیه ولی کلی توجیح برای خودم درست کردم که پیاده نشوم آن شب خیلی از خودم بدم آمد چون هیچ اعتراضی نکردم در حالی که وجودم سراسر اعتراض بود و از ماشین پیاده نشدم که اعتراضی به این حرکت راننده و سکوت مسافرین کرده باشم حال من یک اعتراض کننده هستم یا بی خیال و ساکت؟من که خود این همه ادعا دارم هنوز نمی توانم وجودم را که فکر می کنم صحیح است بروز دهم راستی چرا بعضی از ما ها طوری هستیم که آهسته برو آهسته بیا که گاوه شاخت نزند هستیم...



نویسنده : h.m » ساعت 3:41 عصر روز پنج شنبه 86 بهمن 11


 

اگه به شما بگویند یک سایت  ایجاد کنید ما مطلب می دهیم، شما بریز توش و شما علاقه ای هم  نداشته باشید. مثلا رودر بایسی هی قبول کرده باشید آیا همون جور که برای وبلاگ خودتون وقت می گذارید می گذارید یا می کشید به هش(ماسمالیزیشن) و فقط برای این که رفع تکلیف کرده باشید کمک می کنید.

 



نویسنده : h.m » ساعت 3:38 عصر روز پنج شنبه 86 بهمن 11

   1   2   3   4      >