سفارش تبلیغ
صبا ویژن


نوشابه -


درباره نویسنده
نوشابه -
h.m
من موجودی هستم که بارها و بارها از خدا علت خلقتم را پرسیده ام و خدا هر بار دلیلی را برایم آورد. حال می دانم که خیلی مهم هستم.برا همین به خودم اجازه می دهم که بنویسم و از دیگران هم می خواهم که بخوانند... هر چه باشم هستم.
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
محرم
درد واره
افتتاحیه
نوروز
دل تنگی ها
امان از نوشابه
حاشیه ومتن سفر کربلا ونجف
از این ور از اون ور
بهمن 1385
مرداد 1386
مهر 86
خرداد 87
اسفند 86
بهمن 86
مرداد 86
خرداد 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
پدر
فروردین 88
شهریور 88
فروردین 89


لینکهای روزانه
برترین مطالب مذهبی تبیان [5]
برترین مطالب مذهبی تبیان [1]
برترین مطالب مذهبی تبیان
چرا ذرت پف می کند؟ [5]
12 مجسمه اریگامی باورنکردنی!! [8]
ویندوز خود را قانونی کنید!!! [3]
ویژه نامه جهاداقتصادی [2]
مجسمه های شنی [7]
وسایل پیامبر [7]
داستان هایی از امام رضا [7]
روزنامه های ایران [2]
[آرشیو(11)]


لینک دوستان

نفسانیت من
سایت حاج آقا جاودان
حاج حمید
نور ونار
از دوشنبه تا جمعه
پرسه در خیال
بچه های قلم
هیات محبین اهل بیت علیهم السلام
یاسین مدیا
راسخون
تبیان
شهید آوینی
هدهد
پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
مجلات همشهری
جمکران
لوح
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
نوشابه -



آمار بازدید
بازدید کل :206832
بازدید امروز : 11
 RSS 

< language=java>

خمیازه کشان دعای فرج خواندن ظهور هیچ کس را نزدیک نمی کند.

می رسی،

فاصله پل می شود،

آینه گل می شود،

پرده را، دست تو از پنجره پس می زند

آفتاب می رسد

پنجره در نور نفس می زند

لحظه ها با تو سفر می کنند

جاده ها در تو گذر می کنند

از پس پس کوچه های دلواپسی

می رسی،

«نام تو، تکیه کلام همه بادهاست»

 

خیلی تکراری شده این که دایم منتظر نشستیم و آقا نیومد خسته کننده شده، دیگر سخن از جمعه و انتظار بی طراوت شده و کمتر لفظ بازان سراغش می آیند، انگار «انتظار‍«، نان و آب برای عده ای نمی شود و شاید هم نان و آب بهتری پیدا شده است،

دیگر صبح جمعه اگر بیدار هم نشوم زیاد دلم نمی گیرد گویا خیلی از مدعیانش هم سر فصل های جدید و بدیع را توجیه برای سر رفتن حوصله شان از نیامدن آقا کرده اند سال هاست می گویند

جمله قشنگی بود در نشریه ای دیدم نوشته بود خمیازه کشان دعای فرج خواندن ظهور هیچ کس را نزدیک نمی کند. نکند ما...



نویسنده : h.m » ساعت 3:36 عصر روز پنج شنبه 86 بهمن 11



 این شعر چون خیلی باحال بود و خیلی گوشش دادم حیفم آمد شما هم نبینید اما شنیدنش یه چیز دیگس...

ای جماعت چطوره
حالاتتون

قربون اون فهم و
کمالاتتون

گردنتون پیش کسی
خم نشه

از سر بنده سایتون
کم نشه

راز و نیاز زندگی
تون ، درست

حساب کتاب زندگی
تون درست

بازیه هوا دلم
گرفته امروز

جون شما دلم گرفته
امروز

راست و حسینی ش
نمی دونم چرا

بینی و بینیش نمی
دونم چرا

فرقی نداره دیگه
شهر و روستا

حال نمیدن مثل
قدیما دوستا

شاپرکا به نیش
مجهز شدن

غریب گزا هم آشنا گز
شدن

شعرم اگه سست و
شکسته بسته است

سرزنشم نکن ، دلم
شکسته بسته است

آدم دل شکسته بهش
حرج نیست

شعر شکسته بسته
بهش حرج نیست

تا که بیفته
دندونای شیری

روی سرت میشینه
برف پیری

کمیسون مرگ می شه
تشکیل

درو میشن بزرگ
ترای فامیل

یه دفعه هم کلاسیا
پیر می شن

هم بازیا پیرو
زمین گیر می شن

رمق نمونده تا
بریم صبح زود

پیاده تا امام
زاده داوود

گذشت دوره ای که
ما یکی بود

خدا و عشق آدما
یکی بود

تو کوچه های غربی
صناعت

عشق و گرفتن از
شما، جماعت

درسته دیگه توی
شهر ما نیست

دلی که مثل کاروان
سرا نیست

یه چیز می گم
ایشالا دل خور نشین

قربون اون دلای تک
سرنشین

شهر بدون مرد شهر
درده

قربون شکل ماه هر
چی مرده

مردای ده ، مردای
کاه و گندم

مردای ده مردای
خوان هشتم

مردای پشت کوه،
مثل خورشید

تو دلشون هزار جام
جمشید

کیسه چیق ها به پر
شالشون

لشکر بچه ها به
دنبال شون

بیل و کلنگ شون
همیشه برّاق

قلیون شون به راه
، دماغ شون چاق

صبح سحر پا می شن
از رختخواب

یکسره رو پان تا
غروب آفتاب

چارتای رستمن به
قد و قامت

هیکل شون توپ ، تن
شون سلامت

غبار اگر نشسته رو
کلاشون

نبوده غیر گرده ی
گلاشون

کلام شون دعا ،
دعاشون روا

سلام و نون وعشق
شون بی ریا

مردای ناز دار ،
همه اهل شهرن

با خودشون هم این
قبیله قهرن

مردای اخم و طعنه
بی دلیل

مردای سر شکسته زن
ذلیل

مردای دکترای حل
جدول

مردای نق نقوی لوس
تنبل

لعنت و نفرین می
کنن به جاده

اگر برن چار تا
قدم پیاده

مردای خواب تو
ساعت اداری

تازه دو ساعتم
اضافه کاری

توی رگاشون می کشه
تنوره

تری گلیسیرید و
قند و اوره

انگار آتیش گرفته
ترمه هاشون

همیشه تو همه
سگرمه هاشون

به زیر دست ، ترشی
و عبوسی

به منشی اداره
چاپلوسی

برای جستن از مظان
شک ها

دایره المعارف کلک
ها

پیش هم ازعاطفه دم
میزنن

پشت سر اما واسه
هم میزنن

این جا فقط مهم،
مقام و پسته
!

مردای شهری کارشون
درسته
!

مشدی حسن چای و
سماورت کو؟

سینی با قالی و
گلپرت کو؟

ای به فدای ریخت و
شکل و تیپت

بوی چپق نمی ده
عطر پیپت

مشدی حسن قربون
میز فایلت

قربون زنگ گوشی
موبایلت

اون که دهاتی و
نجیبه مشدی
!

میون شهریا غریبه
مشدی
!

قدیم ترا قاتله هم
صفت داشت

دزد سر گردنه
معرفت داشت

اون زمونا که نقل
تربیت بود

آدم کشی یه جور
معصیت بود

معنی نداره توی
عصر سی دی

بزرگ و کوچیکی و
ریش سفیدی

تقی به فکر رونق
نقی نیست

کسی به فکر نفع ما
بقی نیست

مقاله ها پشت هم
اندازیه

جناح و باند و حزب
و خط بازیه

بس که به هر طرف ستادمون
رفت

صراط مستقیم
یادمون رفت

ارزش مون به طول و
عرض میزه

چقدر میز و صندلی
عزیزه

تموم فکر و ذکرمون
همینه

که هیشکی پشت
میزمون نشینه

اونا که مرد و زن
دعا گوشون بود

میز ریاست سر
زانوشون بود

بیا بشین که میز
اگه وفا داشت

وفا به صاحبان قبل
ما داشت

قدیم که نرخ ها به
طالبش بود

ارزش صندلی به
صاحبش بود

فقیه اگر بالای
منبر می شست

جوون سه چار پله
پایین تر می شست

معنی شأن و رتبه
یادشون بود

حرمت مردم به
سوادشون بود

روی لبت خوبه تبسم
باشه

دفتر کارت دل مردم
باشه

مردا بدون میز هم
عزیزن

رفوزه ها همیشه
پشت میزن

خلاصه قصه اون قدر
درامه

که ایدز ، پیش
دردمون زکامه

فتنه و دعوا سر
نونه مشدی

دوره آخر الزمونه
مشدی

جسارتاً شعرم اگه
غمین بود

به قول خواجه
خاطرم حزین بود

دعا کنید که
حالمون خوب بشه

تا شعرمون یه ریزه مرغوب بشه

نویسنده : h.m » ساعت 2:13 عصر روز پنج شنبه 86 بهمن 11


سلامی دوباره

بدون مقدمه

(گفتم بدون مقدمه
بعضی وقت ها برخی ها وقتی بلد نیستند برای حرفشان مقدمه چینی وساختاری داشته باشند
می نویسند بدون مقدمه و بدون مقدمه وارد کلام می شوند مث
ل من که الان چون نمی
دونستم چه جوری شروع کنم می نویسم بدون مقدمه:

تا حالا دیدید که
اگه که کوپن برای فروش در جیبتان باشد و برید میدان شلوغ شهر، کوپن خرها می آیند
سراغتون. انگار که از قیافتون فهمیده اند که می خواهید کوپن بفروشید.

 یا مثلا نزدیک میدانی منتظرتاکسی ایستاده اید یک
عده دور همند ومعلوم الحالند که چکاره ا
ند و یکهو جیم می شوند. نگاه که می کنی یه
کسی دارد نزدیک می شود که هر چند  پلیس نیست
و قیافه اش در حد یک جوان کاسب است. اما آنها فهمیده اند که طرف برای چی آمده وما همینطور
هی تعجب می کنیم که آخه این بابا که دیگه کاری نمیتونه بکن
ه.

 اما وقتی یکی شون را گرفت می فهمی که خلافکارها
هم؛ روانشناسی خونده اند شاید هم علم غیب دارند چیزی که این روزها در سیما نرخ شاه
عباسی شده.

 معلوم است دیگر ا آدم ها با یک قشری که طرف
معامله اند زیاد سر وکار داشته باشند می فهمند چه خبره؟

اون خداحافظی رییس
جمهور برای حج را که یادتونه.

برخی از دوستهای
هم سن وسالم گفتند حاج محمود رفتنیه براش دعا کن.

  اما
وقتی به یه کسی که کلی از رفیقاش شهید شده بودنند، گفتم. گف:نه اون حالته را نداره
هنوز
.

 حرفش را قبول کردم کاری ندارم ولی خیلی برام فکر
مشغولی شد مناسبتش هم که اینجا نوشتم اینه که بالاخره امام زمان فردا عیدی را می دهند
تو سرمون باشه که اون حالته که بعدش آدم می پره را بدهند چه قدر با حاله وحتی اگر
نپریم هم اینجوری زندگی باحال می شه ها.


< language="java">

نویسنده : h.m » ساعت 2:10 عصر روز پنج شنبه 86 بهمن 11


 

خیلی وقت ها ما ها وقتی می خواهیم با کسی رفیق بشویم یا کسی را دعوت به کاری کنیم یا جذب کنیم  و یا چیزی مثل این ها سعی می کنیم خیلی با ظرافت به جوری که عزت نفس مجازی و غرورمان له نشود دیگران را دعوت کنیم حتی در مسایل دوستانه، اگر بخواهم خودم را راحت کنم حاضر نیستیم خودمان را بشکنیم درست برعکس خداوند عادل جبار متکبر که وقتی پای توبه ونماز شب و مناجات با او می آید راحت خودش را پایین می آورد وحتی چه قدر بهانه  ومناسبت برای برگشتن من درست می کند و مثلا اگر توبه هم کردم نمی گوید احسنت خودت را از گنه و تاریکی نجات دادی و به راه نورآمدی احسنت بلکه می گوید تا حالا کجا بودی چه قدر دلم برایت تنگ شده بود...

نویسنده : h.m » ساعت 5:32 صبح روز جمعه 86 مهر 27


 

یک غول بی شاخ و دم تمام عیار با ظاهری کاملا زشت و وحشتناک  وسیاه با چشم های خون گرفته را تا کنون دیده اید اصلا تا حالا با یک غول کی زندگی کرده که بدونه چه جوریه وچه خلقی داره؟

***

تا وقی که نمی شناسندت که تویی که این مطالب را می نویسی چه کسی هستی شاید خیلی راحت تر باشی در نوشتن در حرف زدن و دیگر قالبها دست و پاگیر نشوند خودت بمونی وحرف دلت و و حرفت و هر کی که حال خوندن داشته بشه...

***

این روزها آدم ها رنگ عوض کرده اند همه... خواستم شروع کنم بد وبیراه به این وان نثار کردن که چرا این همه دنیا این جوریه دریغ از یه ذره صداقت ومشتی بودن یه دفعه چشمم به خودم افتاد از ترس کلی جا خورده بودم آره من همونی بودم که کلی شب قدر زار زدم که می خواهم آدم بشم  و الان یک غول به تمام عیارم  جرا غول چرا شتر گاو پلنگ نه چرا خفاش شب نه نمی دانم این هم سوال است که به ذهنت می آید آخر وقتی کسی شکلی داشت می پرسند چرا این شکلی هستی

***



نویسنده : h.m » ساعت 5:31 صبح روز جمعه 86 مهر 27


 

سوغاتی امام حسین تربت

جای خیلی ها خالی بود

   


نویسنده : h.m » ساعت 6:17 عصر روز چهارشنبه 86 تیر 6


وقتی که می خواستیم از کربلا  بیرون بیاییم باهم دو نفری که  بودیم می گفتیم از بهشت بیرونمان کرده اند و اگر ازمن می پرسید به این خاطر است که  گناهی مرتکب شدیم در این چند روزکه هر چند از دید عده ای ترک اولی است ولی  من می گویم گناه کبیره و آن هم این که دیدیم آقایمان را کشته اند به چه وضعی و نمردیم و چه گناهی بزرگتر از این که انسان بعد از امام حسین زنده بماند و ما را از بهشت بیرون رانده اند

 مثل آدم پیامبر خدا شاید باید تا آخر عمرمان بگرییم که حداقل لباسمان بدهند. حال باید بگرییم و بگرییم بلکه راهی بسوی کربلا نشانمان بدهند

حالا هم که امده ام می ترسم یکی از فایل مداحی را بزنم بدجوری دلم می گیرد

 این از حرفهایم که تا نروید و نرفته باشید نمی فهمید چه میگویم

البته بگویم

 



نویسنده : h.m » ساعت 9:0 عصر روز سه شنبه 86 تیر 5


 

این که آدم ترک اولی کرد و او ازبیرون بهشت خارج شد و لباسانش گرفته شد بس ماجرایی است طولانی و مفصل وتک تک ماجرایش سر بحث دارد. می خواهم برایتان بهشت آدم را بگویم که بزرگان سر آن بحث ها کرده اند که آیا کجا بوده

چگونه نگویم که  کربلا بهشت آدم بوده و بهشت هر آدم است که خود به عینه آن را لمس کردم.

وقتی می گویند فلان آقا را دیدی چه قدر نورانی بود یا فلان مسجد چه قدر با صفاست یا این مغازه نور دارد من هیچ نمی فهمم و تنها سر تکان می دهم ولی باهمه خنگی من و نفهمیمم آنقدر زیاد بود (نمی دانم بگویم چه زیاد بود که همه چیز زیاد بود) که من هم فهمیدم کربلا بهشت است و اگر به من بگویند که اگر قرار باشد یک آرزویت را خدا قبول کند می گویم:

کربلا و دیگر هیچ.

تا وقتی به حرم حضرت امیر( علیه السلام) و اباعبدالله (علیه السلام ) نرفته بودم نمی دونستم که چه هست و کجا ولی حالا که رفتم می فهمم وقتی می گویند حرم الله حرم حسین یعنی چه؟ یا وقتی می گویند ایوان نجف عجف صفایی دارد؟ را می فهمم و حتی الان هم که این ها را می نویسم دلم ویلی ویلی می رود.

 براستی عرش خدا یا حرم امام حسین بود و یا راهی بود به سوی عرش وقتی این ها را با دوستی که باهم به آن سرزمین رفته بودیم مطرح می کردم او هم گونه تایید می کرد که انگار حرف دلش را گفته ام. خلاصه حرف زیاد وقلم من عاجز از بیان...........

 



نویسنده : h.m » ساعت 3:21 عصر روز سه شنبه 86 تیر 5


سلام بعد از چند وقت اومده ام البته بعد امتحانات خرداد و سفر به کربلا و نجف. هر چند حرف و سوغاتی واستون زیاد دارم بیشتر از آنچه که فکر کنی ولی حرف هابی دارم نگفتنی اگر سرسر بزنید مهمون تربت می شوید تربت مقدس.پس تا بعد که من جرئت کنم چیزی بنویسم و آزاد تر بیان کنم یاعلی.



نویسنده : h.m » ساعت 3:20 عصر روز سه شنبه 86 تیر 5


سلام یکی نیست بگه آقایه نوشابه که این همه داد وبیداد نداره این همه مشکل چرا به این گیر دادی حال داری ها.

ولی چه کنم وقتی می بینم که با هم این اوضاع (پایین را بخوانید) بازهم مردم مثل چه کوکا کولا می خرند وقتی می خواهی یک نوشابه زمزم یا هر چه دیگر گیر بیاوری پدرت در می آید و همچنین جدیدا هم که اگر سه تا ببری یک نوشابه مفتی می دهند حتی اگر درش را بعدا بیاوری خیلی قاتی می کنم احساس حمیت (همون خر شدن خودمون) به هم دست می ده. خلاصه به امید روزی که یک کوکاکولا در جهان نباشد.



نویسنده : h.m » ساعت 5:29 عصر روز پنج شنبه 86 خرداد 17

<      1   2   3   4      >